سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://saba515.ParsiBlog.com
 

  

 


[ شنبه 93/6/29 ] [ 11:41 صبح ] [ saba ] [ نظرات () ]


[ یکشنبه 93/6/16 ] [ 11:34 صبح ] [ saba ] [ نظرات () ]


[ یکشنبه 93/6/16 ] [ 11:33 صبح ] [ saba ] [ نظرات () ]

 

به نظر امام صادق (ع) «دوست خوب» کیست؟      

روایت شده است که دوستی شرایطی دارد، کسی که

همه این شرایط را ندارد دوست کامل به حساب نیاور و کسی را که هیچ یک

ازاین شرایط در او نیست به هیچ مرتبه از دوستی نسبت نده.

 

1: پنهان و آشکارش برای تو یکی باشد.

2: آراستگی تو را آراستگی خود بداند و سرافکندگی تو را سرافکندگی خودش بداند.

3: مال و ثروت و ریاست و مقام او را تغییر ندهد.

4: در حد توانایی خود از تو چیزی را دریغ نکند.

5: در سختی ها و ناملا یمات تو را رها نکند


[ یکشنبه 93/6/16 ] [ 11:28 صبح ] [ saba ] [ نظرات () ]

چادرم را دوست دارم .

فقط یک کلام

 


[ یکشنبه 93/6/16 ] [ 11:17 صبح ] [ saba ] [ نظرات () ]


[ یکشنبه 93/6/16 ] [ 11:7 صبح ] [ saba ] [ نظرات () ]

 

 

 

 

من دستان پینه بسته اش رادیدم ،...او هم خدا را داشت وهم خرما را...

 

 

 

 

 

 

 


[ یکشنبه 93/6/16 ] [ 11:2 صبح ] [ saba ] [ نظرات () ]


[ یکشنبه 93/6/16 ] [ 10:54 صبح ] [ saba ] [ نظرات () ]

طنز/

چند روش مرگ آسان در کشور!

ما ایرانی ها کلا انسان های خوش اقبالی هستیم، چون همیشه گزینه های زیادی روی میز داریم برای تمام اموراتمان در زندگی! یکی از این مسائل مرگ است! با هم چند گزینه را مرور می کنیم!

«خبرگزاری دانشجو»؛ طنز زیر اثری است از عباس جوادی که با نگاه طنز آمار بالای مرگ و میرها را در کشور، مورد نقد قرار داد است:

 

ما ایرانی ها کلا انسان های خوش اقبالی هستیم، چون همیشه گزینه های زیادی روی میز داریم برای تمام اموراتمان در زندگی! یکی از این مسائل مرگ است! با هم چند گزینه را مرور می کنیم!

 

1-بدنگاه:

 

تصور کنید پشت چراغ قرمز قرار دارید و در فکر قرض های نداده و انصراف از یارانه هایتان هستید! در همین حین به راننده  ماشین کناری که فرد جوان و خوش هیکل پفکی هست ناخودآگاه خیره شدید! غافل از اینکه

چند ثانیه بعد شما می‌میرید!

 

به همین راحتی! چون آن فرد پفک هیکل فکر می کند شما دارید با نگاهتان او را مورد تمسخر قرار می‌دهید، پس، از ماشین پیاده شده و با یک قفل فرمان شیشه ماشینتان را شکسته و شما برای دفاع از خود پیاده

می شوید و می‌میرید!

 

نکته: این مرگ می تواند تصویر شما را بسرعت در تمام شبکه های اجتماعی منتشر کند!

 

2-هوامرگا:

 

اصلا این نوع مرگ ربطی به سوار بر هواپیما بودن ندارد، شما داخل خودرو قرار دارید و دارید در اتوبان رانندگی می کنید ناگهان می‌میرید! باز هم که دارید تعجب می کنید؟ خیلی ساده است، در این لحظه یک خودروی

زانتیا از لاین مخالف شما پرواز می کند و با صورت به ماشین شما برخورد می کند، شما حتی کمربند هایتان هم دو دور دورتان بسته اید! اما راهی ندارد جز اینکه می می‌میرید!

 

مورد داشته ایم طرف داشته با خیاردش می رفته ناگهان عابری از روی پل عابر به پایین می پرد برای خود کشی،اما چون بدنه ی خیارد خیلی نرم و مهربان است طرف زنده مانده و راننده ی خیارد در دم جان خود را از

دست داده!

 

3-خوردن شیر یا آب:

 

این دو ماده سمی و سرطان زا در هرخانه ای بلکه محیطی می توان پیدا کرد. این مواد خطرناک که شایعاتی در مورد مفید بودنشان شنیده شده می تواند باعث مرگ تدریجی و لذت بخشی برای شما شود. گفته ها حاکی از این است که سیگار و مواد مخدر از نظر سلامتی امتیاز بالاتری نسبت به خوردن برخی لبنیات دارند. البته یکی از مسئولین چند وقت پیش با جدیت گفته بود روی جلد این محصولات هم نوشته شود خطرناک و تهیه شده از مواد مضر، انتخاب را به عهده مشتری بگذارید.

 

اگر قصد محو کردن دشمنی از صفحه روزگار را دارید روزانه یک لیوان شیر یا یک لیوان آب را به وی داده و با خنده ای شیطانی صحنه را ترک کنید. قت داشته باشید که شیرش حتما پرچرب باشد!

 

4-نفس کُش!

 

شما روزانه، کافی است 30 دقیقه در مرکز شهر ورزش کنید اگر نشد، با سرعت بدوید، نشد راه بروید، نشد حضور پیدا کنید، اگر اینقد انسان ... هستید پنجره را حداقل باز کنید! تا پس از گذشت یک هفته تمام عناصر

جدول مندلیوف را در بدن خود پیدا کنید و یک جنازه با ارزش را از خود به یادگار گذاشته تا شاید بشود اورانیوم و طلا هم از آن اکتشاف کرد. این روش در شهرستان ها و روستا ها اصلا توصیه نمی شود چون نتیجه

عکس دارد و بیشتر عمر می کنید.

 

 

5. 20:30 یا گفتگوی ویژه خبری:

 

این روش که به پارگی دهان بر اثر خنده زیاد هم مشهور است وقتی رخ می دهد که فرد با خبرها و یا صحبت هایی مواجه می شود که قبول تحصیل در دانشگاه ایرانیان برایش راحت تر است تا قبول آن‌ها!

 

6-اسکامردنیا:

 

این روش خیلی درد دارد چون می سوزید! به این ترتیب که نیمه های شب است و شما در خواب خوش هستید، که ناگهان برف پاک کن اتوبوس در می رود و می افتد زیر چرخ جلو سمت چپ، لاستیک منفجر می شود

و آب سرد کن اتوبوس اتصالی می کند و شما می میرید! البته پس از 15 دقیقه مغز پخت شدن!

 

نکته: پیشنهاد می کنیم پیاده به مسافرت بروید امن تر است تا با خیارد یا اتوبوس یا هواپیما!


[ دوشنبه 93/6/10 ] [ 8:51 صبح ] [ saba ] [ نظرات () ]

محض خنده برای مدیران امروزی


پرسید: «خُب، آقای الموسوی، تعریف کن ببینم، از سمینار مشهد چه خبر؟» با آب و تاب گفتم: «آقا مهدی، سمینار نگو، بگو دومینار. عجب سمیناری بود.

  مرحوم «مصطفی الموسوی» از نیروهای کهنه کار لشکر 31 عاشورا و از هم رزمان  «مهدی باکری» ، خاطره ای از آن سردار شهید نقل کرده است که بسیار تکان دهنده و تاثیرگذار است و حقیقتا مایه شرمنده‌گی بسیاری از آقایان و عزیزانی است که بار مسئولیت مدیریت های گوناگون را بر گردن دارند. خداوند عاقبت همه ما را ختم به خیر بگرداند، همان گونه که عاقبت مهدی باکری را.  و العاقبة للمتّقین

 

«به سیمناری در مشهد دعوت شده بودم. از لشکر اجازه گرفتم و آمدم تبریز. رفت و برگشت‌مان با هواپیما بود. آن‌جا هم ما را به یک هتل چهار ستاره بردند که امکانت خوبی هم داشت. برای من که مدت زیادی در منطقه بودم، سفر لذت‌بخشی بود. چند روزی آن‌جا بودیم و برگشتیم.

 

آقا مهدی، اولین حقوق سپاهش را گرفته بود. به ما گفت: «امروز همه مهمون من، می‌خوام همه رو جیگر مهمون کنم.» خیلی سر حال بود. ما را صبحانه جگر مهمان کرد، سر صبحانه، همین‌طور که مشغول خوردن بودیم، پرسید: «خُب، آقای الموسوی، تعریف کن ببینم، از سمینار مشهد چه خبر؟» با آب و تاب گفتم: «آقا مهدی، سمینار نگو، بگو دومینار. عجب سمیناری بود. با هواپیما بردنمون و رفتیم هتل چهار ستاره و خلاصه همه چیز به راه بود.» تا این?ها را گفتم، قیافه‌اش در هم رفت. حرف‌هایم که تمام شد، همین‌طور که سیخ‌ها دستش بود، گفت: «آقای الموسوی! این سیخ‌ها رو می‌بینی؟ روز قیامت این‌ها رو توی بدنت فرو می‌کنن. شما می‌تونستی با اتوبوس بری، با اتوبوس هم برگردی.»

 

گفتم: «من که هواپیما نگرفتم، برامون گرفته بودن.» سعی کردم خودم را تبرئه کنم، اما او با ناراحتی گفت: «شما یه انسان بالغ هستی، وقتی یه جایی رو می‌تونیم با اتوبوس بریم، چرا با هواپیما و پول ملت بریم؟ وقتی می‌تونیم توی هتل معمولی بخوابیم، چرا بریم هتل چهار ستاره؟» می‌گفت چون مأموریت بوده و از بیت‌المال خرج شده، نباید می‌رفتی.»


[ دوشنبه 93/6/10 ] [ 8:43 صبح ] [ saba ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب