سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://saba515.ParsiBlog.com
 

ادامه از صفحه قبل-                               پروتستان و کاتولیک

تفکر پوزیتیویسمی در اندیشه آغاجری

»پوزیتیویسم« که در فارسی مشرب تحقیقی، تحصّلی یا اثباتی خوانده می‌شود، این تفکر را دنبال می‌کند که بشر امروزه به مرحله‌ای از تفکر و تعقل رسیده و می‌تواند با اتکاء بر دانسته‌ها و یافته‌های علمی زندگی خود را بنا کند و در این میان هیچ چیز دیگری، خواه از مسلّمات دینی و ایمانی و خواه باورهای مسلک و مذهبی، نباید، در گزینش مسائل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی دخالتی داشته باشد، لذا براساس این دیدگاه است که، دین در جامعه عامل انحطاط معرفی می‌شود، بنابراین اندیشمندانی که تلاش کرده‌اند با تکیه بر یافته‌های علمی، دین را از دنیا جدا نمایند در دو گروه قابل شناخت می‌باشند. گروه اول گروهی که مشرب خود را بر مادیت محض و انکار وجود خدا بنا کرده‌اند و گروه دوم مشربی که به التقاط روی آورده و سعی دارد با ارائه قرائتهای مختلف از اسلام و ترویج تفکر تساهل و تسامح ( تلورانسیسم ) دین را به عنوان جریانی فردی و در کنار مسائل اجتماعی قرار دهد، در گذشته می‌توان پرچمدار گروه اول را فردی مثل »آخوندزاده « معرفی نمود و امروزه این تفکر در میان گروهای به اصطلاح ملی و مذهبی و بخشی جریانات همگرا با آنان رایج شده است، سردمدار گروه دوم را می‌توان »طالبوف« دانست که این جریان امروزه در تفکرات اصلاح‌طلبان دگراندیش جامعه ما مانند، تاج‌زاده، سروش، حجاریان، عبدی و آغاجری و ... خودنمائی می‌کند. اثبات این ادعا را می‌توان در مقایسه دو عبارتی که در ذیل درج می‌گردد، دریافت نمود، در دوران مشروطیت به منظور اسلام زدائی انجمن سرّی به نام »انجمن سرّی باغ سلیمان خان میکده « تشکیل می‌شود، اما اینکه اهداف این انجمن سری و سازمانهای مشابه آن چه بوده است را می‌توان در پیگیری اهداف انجمن مذکور از زبان مهدی ملک‌زاده به نقل از پدرش ملک‌المتکلمین که همراه با افرادی مانند سیدجمال واعظ عضو این انجمن بوده‌اند دریافت.

مهدی ملک‌زاده می‌گوید: »اختیار و زِمام این مردم جاهل در دست حکومت و روحانیون و آلت بدون اراده آن دو مقام هستند و فعلاً از طبقه عوام برای منظوری که در پیش گرفته‌ایم، کاری ساخته نیست، قدرت در این مملکت به دست دو طبقه است، یکی دولتیها و دیگری روحانیون و تا حال، این دو طبقه به واسطه سازشی که با هم دارند، در مملکت حکومت می‌کنند.«*

امروز هم آغاجری بر همین باور است، او می‌گوید: »اسلامی که امروز با آن طرف هستیم دیگر اسلام عامیانه نیست، اسلام آمرانه است ... یک دین امانیستی است، یعنی دینی که افراد را تبدیل بکند به افسار قدرت و حاکمیت ... امروز اسلام در قدرت است، روحانیت در دولت است و احکام این دین بنیادگرا معطوف است به قدرت« برهمین اساس و طرز تفکر است که، جامعه شیعی را به میمون تشبیه کرده و می‌گوید: » رابطه دین‌شناسان با مردم رابطه معلّم و متعلّم است نه رابطه مراد و مرید، نه رابطه مقلِّد و مقلَّد، که مردم از او تقلید بکنند، مگر مردم میمون هستند که از او تقلید کنند.«*

مقایسه و تطبیق اسلام با مسیحیت

آغاجری در بخشی از سخنانش با اعتراض یکی از خواهران شرکت کننده در مجلس سخنرانی مواجه می‌شود و آن خواهر می‌پرسد: شما در رابطه با اسلام، یا مسیحیت صحبت می‌کنید؟ او جواب می‌دهد »اینها هم تو اسلام وجود داشته و هم تو مسیحیت، من به جای هر دوتایشان صحبت کردم«*

از ایشان به عنوان فردی که دکترای تاریخ است، سؤالم این است که، در مسیحیتی که منجر به پروتستانتیسم شده کوره‌های آدم‌سوزی وجود داشته است، انسانهایی را از دم گیوتین‌ها به جرم حق‌خواهی و حقیقت‌طلبی گذرانده و گردن زده‌اند و چه بسیار انسانهایی که بوسیله ارّابه‌های میخ‌دار صلیبیون به صلیب کشیده شده‌اند، مکتب اسلام و مذهب تشیع در کجای تاریخ، حاکمیت یافته، که چنین اعمالی را انجام دهد؟ آیا در طول تاریخ تشیع، این علمای بزرگ مذهب نبوده‌اند که خود پرچمدار آزادی و حق‌خواهی بوده‌اند و به ناجوانمردانه‌ترین شیوه‌ها به شهادت رسیده‌اند؟ آیا عالم بزرگ شیعی، شمس‌الدین‌محمد‌بن مکی و زین‌الدین‌علی‌بن‌احمد عاملی که آنها را مُسلح نموده‌اند و در تاریخ شیعه به عنوان شهید اول و شهید ثانی شهرت یافتند، اینگونه بوده‌اند؟! آیا شیخ فریدالدین عطار نیشابوری، آن عارف بزرگ با سعایت دشمنان مذهب به شهادت نرسیده است؟! آیا آیت ا… شهید غفاری نبوده که با متّه دریل زنده زنده جمجمه او را سوراخ نمودند، آیا آیت ا… شهید سعیدی نبود که زیر شکنجه‌های دژخیمان فریاد می‌زد اگر مرا قطعه قطعه کنید هر قطره خونم فریاد می‌زند خمینی خمینی؟! آیا آیت ا... شهید صدر و خواهر مکرمه‌اش بنت‌الهدی جان خود را فدای اسلام علوی نکرده‌اند؟ آیا فرزندان به شهادت رسیده آیت ا... العظمی حکیم پشتوانه‌های حق و حقیقت‌خواهی نبوده‌اند؟! آیا شهید بزرگوار نواب صفوی نبود که در راستای آرمانهای الهی ملت جان خود را فدا نمود؟! آیا شهیدان هاشمی‌نژاد، مطهری و مفتح اندیشه سازان اسلام ناب محمدی به شمار نمی‌روند؟! آیا شهیدان محراب قاضی، دست غیب، اشرفی، صدوقی و مدنی، بانیان نهضت اسلامی به حساب نمی‌آیند؟! آیا شهدای روحانی در دوران جنگ تحمیلی نسبت به جمعیت کشور در سالهای دفاع مقدس بالاترین درصد آمار شهداء را به خود اختصاص نداده‌اند و با خون خود اسلامیت و جمهوریت نظام را فریاد نکرده‌اند؟! آیا شهید والامقام سیدمصطفی خمینی که به فرموده امام، اُمید آینده اسلام بود، جان خود را فدای اعتلای اسلام و ایران نکرده است؟ که امروز شما این منادیان حق و حقیقت و آزادی و آزادگی را با دوران سالهای تاریک مسیحیت مقایسه کرده‌اید؟!

اُمانیزم و اُمانیسم اسلامی در کلام آغاجری

آغاجری در بخش دیگری از سخنانش می‌گوید: »قبل از شروع نهضت پروتستانتیسم در اروپا یک نهضت دیگری شروع شده بود که همان نهضت اُمانیسم بود، نهضت اُمانیسم، نهضتی بود که می‌گفت انسان ارزش دارد، در مقابل، کلیسا، خدا را مطرح می‌کرد و برای اینکه به نام خدا انسان را قربانی کند، به نام خدا و نایب خدا و نایب مسیح که پاپ، که روحانیت مسیح بود، انسانها را قربانی می‌کرد. این البته سنتی است بسیار قدیمی ... اُمانیستها به این اعتراض داشتند و می‌گفتند انسان ارزشمند است، انسان به عنوان انسان، اصیل است*

ایشان برای تبیین دیدگاه انسان محوری (اُمانیسم) در مقابل خدا محوری می‌گوید:  »ما به عنوان یک روشنفکر، اگر دغدغه تحول در جامعه خودمان داریم، اگر می‌خواهیم جامعه خودمان را از عقب‌ماندگی نجات دهیم، باید خود این جامعه را بشناسیم و ببینیم آن عاملی که اگر دچار انحطاط شود، جامعه را به خاک می‌نشاند و اگر رو به ترقی بروند جامعه را مترقی خواهد کرد، چیست؟ این هسته اصلی و مرکزی... این انحطاط در مرکزش دین قرار داشت، دین منحط*

سپس اضافه می‌کند: »اما امروز هم به یک اُمانیسم اسلامی احتیاج داریم، هم در صحنه مذهبی‌مان و هم در صحنه عموممان، نیاز داریم که به یک انسان احترام بگذاریم و بعد از آن به شهروند احترام بگذاریم، هر انسانی بالذّات یک ارزش است، یک حوزه و حریم تجاوزناپذیر دارد هرکسی که حقوق این انسان را لگدمال کند از نظر اسلام که ما معتقدیم متجاوز است.«*

»آن اُمانیزمی که می‌گوئیم مبتنی است بر یک فلسفه عمیق آفرینش، انسان خلیفه خداست و آدم نماینده نوع انسان است، خداوند به او کرامت داده و فرموده است »وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدم فِی البَرِّ وَ الْبَحْرِ« این انسان کرامت دارد نفرموده از تعارفات معمولی که می‌کنیم، تعارفاتی که گاهی در جامعه ما نسبت به مردم تعارف می‌کنند، که مردم خیلی حق دارند بفهمند، مردم سرور ما هستند، ولی نعمت ما هستند، اما وقتی پای رأی‌گیری و نظردادن و تصمیم‌گیری می‌شود، مردم قدرت تصمیم‌گیری ندارند، مردم احتیاج به قیّم دارند، مردم نمی‌فهمند، این تعارفات نیست ( لقد کرّمنا ) کرامت این انسان موجودی است صاحب کرامت بنی‌آدم،نه مسلمان،نه شیعه،نه آیت ا..،نه فقیه،بنی‌آدم همه انسانها کرامت دارند*

برای اینکه حدود این اصالت و کرامت مشخص شود میزان را کلام امام علی (ع) قرار می‌دهیم، آن حضرت هم اصالت انسان (انسان محوری) را نفی نموده و هم آنچه که از اُمانیزم در امور اجتماعی منتج می‌شود.

امام علی (ع) در هنگام تلاوت آیه »یا ایُّهَا الْاِنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ«7 فرمود: »برهان گناهکار نادرست‌ترین برهان‌هاست و غدرش از توجیه هر فریب خورده‌ای بی‌اساس‌تر و خوشحالی او از عدم آگاهی است، ای انسان چه چیز تو را بر گناه جرأت داده و در برابر پروردگارت مغرور ساخته و بر نابودی خود علاقه‌مند کرده است؟ آیا بیماری تو را درمانی نیست؟ و خواب‌زدگی تو بیداری ندارد؟ چرا آنگونه که به دیگران رحم می‌کنی به خود رحم نمی‌کنی؟«

امام (ع) در نفی تفکر کسانی که می‌گویند خود انسان اصالت دارد و هر چه بخواهد باید آنرا انجام دهد و خود دستورالعمل زندگی خود و جامعه‌اش را بنویسد، می‌فرماید: »چه بسا کسی را در آفتاب سوزان می‌بینی و بر او سایه می‌افکنی، یا بیماری را می‌نگری که سخت ناتوان است از روی دلسوزی بر او اشک می‌ریزی »صَبَّرَکَ عَلی دَائِکَ وَ جَلَّدُکَ عَلی مُصَابِکَ وَ عَزَّاکَ عَنِ الْبَکاءِ عَلی نَفْسِکَ وَ هیِ أَعَزَّ الْاَنْفُسِ عَلَیْکَ« اما چه چیز تو را بر بیماری خود بی‌تفاوت کرده و بر مصیبتهای خود شکیبا و از گریه بر حال خویش باز داشته است.

در حالی که هیچ چیز برای تو عزیزتر از جانت نیست، چگونه ترس از فرود آمدن بلا، شب هنگام تو را بیدار نکرده که در گناه غوطه‌ور و در پنجه قهر الهی مبتلا شده‌ای؟«

سپس به نفی تفکر اصالت فرد »اندیویدوآلیسم« پرداخته و می‌گوید: » … و چه ناتوان و بی‌مقداری تو که بر عصیان او جرأت داری در حالی که تو را در پرتو نعمت خود قرار داده و در سایة رحمت او آرمیده‌ای، نه بخشش خود را از تو گرفته و نه پرده اسرار تو را دریده است، بلکه چشم برهم زدنی بی‌احسان خدا زنده نبودی در حالی که یا در نعمتهای او غرق بودی، یا از گناهان تو پرده‌پوشی شده، یا او مصیبتی را از تو دور ساخته، پس چه فکر می‌کنی اگر او را اطاعت کنی؟ به خدا قسم اگر این رفتار میان دو نفر که در توانائی و قدرت برابر بودند، وجود داشت (و تو یکی از آن دو بودی) تو نخستین کسی بودی که خود را بر زشتی اخلاق و نادرستی کردار محکوم می‌کردی«8

همچنین می‌فرماید: »وَ تَمَسَّک بِحَبْلِ الْقُرآنِ وَ اسْتَنْصِحْهُ وَ أَحِلَّ حَلالَهُ وَ حَرَّمْ حَرَامَهُ وَ صَدَّقْ بِما سَلَفَ مِنَ الْحَقِّ وَ اعْتَبِرْ بِما مضی مِنَ الدّنیا لِما بَقِیَ مِنْها، فَإِنَّ بَعْضَها یُشْبِهُ بَعْضاً وَ آخِرَها لاحِقٌ بِاَوَّلِها وَ کُلُّها حَائِلٌ مُفارِقٌ«9 - به ریسمان قرآن چنگ زن و از آن نصیحت پذیر، حلالش را حلال و حرامش را حرام بشمار و حقّی را که در زندگی گذشتگان بود تصدیق کن و از حوادث گذشته تاریخ برای آینده عبرت گیر، که حوادث روزگار با یکدیگر همانند بوده و در پایان، دنیا به آغازش می‌پیوندد و همه آن رفتنی است.

در این عبارت از فرمایش امام علی (ع) نیز تفکر امانیستی (اصالت انسان) و تفکر اصالت انتخاب (انتخاب محض) و اگزیستانسیالیسم به نقد کشیده و نفی گردیده، و این همان چیزی است که آغاجری بر ترویج آن، در جای جای سخنرانی تأکید میورزد.

ترویج سکولاریسم یا تفکیک دین از دنیا

آغاجری می‌گوید: » کاری که توی طرح پروتستانتیسم اسلامی جای مهمی داشت، تکیه بر عقل، علم، زمان و تجربه در واقع فهم و درک دین، با این عنصر، آشتی دنیا با آخرت، مبارزه با آن تفکیک سنتی، تفکیک دین و دنیا، دین و زندگی بشری، طرح امانیسم اسلامی، به نظر من طرح بسیار مهمی است*

ایشان ابزار شناخت و فهم دین را عقل، علم، زمان و تجربه دانسته و جایگاهی برای وحی (قرآن) سنت (قول، گفتار و تقریر پیامبر و اهل بیت علیهِم‌السَّلامُ و اجماع علمای شیعه، قائل نشده است، همچنین خواستار تفکیک دین و دنیا و زندگی بشری که مفهوم واقعی و تعریف صحیح »سکولاریسم« است، می‌باشد و در نهایت طرح اّمانیسم (انسان محوری) را مطرح و بر روی آن به عنوان یک طرح بسیار خوب تأکید می‌کند.

 

جدا انگاری دین از دنیا

برخی بر این باورند که »دین از دنیا جداست و نباید دین و مقدّسات دینی را با دنیا و مسائل دنیوی درآمیخت و اهداف عالی و تعالی‌بخش دین را خرج دنیا کرد، تا در نتیجه از آن اهداف عالی دینی و قدسی بازماند.«10

البته این سلک از افراد دلسوزی برای دین را بهانه‌ای قرار داده‌اند، تا اینکه با این ترفند بتوانند، دین را از دخالت در امور سیاسی و دنیوی و زندگی مردم جدا کنند، چرا که تفکر افرادی مانند آغاجری، نشان دهنده عدم کارآئی دین است و دین را عامل انحطاط جامعه و مانند افیونی برای جامعه و حکومت می‌داند. اما سؤال اساسی این است آیا تز جدائی دین و دنیا آنگونه که در غرب مطرح است در اسلام موضوعیت دارد یا خیر؟

در بیان اینکه مفهوم واژه سکولاریسم چیست، به نظر می‌رسد دقیق‌ترین معنا جدا انگاری دین از دنیا یا به تعبیر آغاجری تفکیک دین و دنیا و دین و زندگی بشری باشد چنانچه سکولار نیز به فردی گفته می‌شود که به امور معنوی و مذهبی علاقمندی نشان نمی‌دهد و آن را به امور مادی و غیرمذهبی نیز ترجمه کرده‌اند. آغاجری ابزار لازم برای شناخت طرح پروتستانتیسم خود را عقل، علم، زمان و تجربه می‌داند که امور مادی و یا محدود به ماده می‌باشند و هیچ جایگاهی در این شناخت، برای امور معنوی، مانند وحی و خدا و ملائکه قائل نشده است.

یکی از پژوهشگران غربی به نام  » براین رویلسون « می‌نویسد: » اگر بخواهیم جدا انگاری دین و دنیا را به اجمال تعریف کنیم می‌توانیم بگوئیم فرایندی است که طی آن وجدان دینی، فعالیتهای دینی و نهادهای دینی اعتبار و اهمیت اجتماعی خود را از دست می‌دهند و این به آن معناست که دین در عملکرد نظام اجتماعی به حاشیه رانده می‌شود و کارکردهای اساسی در عملکرد جامعه با خارج شدن از زیر نفوذ و نظارت عواملی که اختصاصاً به امر ماوراء طبیعی عنایت دارند عقلانی می‌گردد ... جدا انگاری دین و دنیا مفهومی غربی است که اساساً فرآیندی را که به خصوص به بارزترین وجهی در طول قرن جاری در غرب رخ داده است، توصیف می‌کنند.«11

و در مورد بنیانگذاران طرح جدا انگاری دین از دنیا در مجله قبسات، سال دوم شماره اول، مقاله تحلیل فراسوی روانشناختی فروید از دین، نوشته احدفرامرز قراملکی ص 33 چنین آمده است: » سده‌های هیجدهم و نوزدهم عصر ظهور پیام‌آوران سکولاریسم است که پیام‌آوران مهم آن » فردریک ینچه«، » کارل مارکس« و »زیگمونه فروید« هستند، مراد از پیام آوران سکولاریسم کسانی هستند که مانند انبیاء (علیهِم‌السَّلامُ) رسالت و پیامی را بر بشریت عرضه می‌کنند و برنامه نجات بشریت را در سر می‌پرورانند، اما برخلاف انبیای الهی (علیهِم‌السَّلامُ) نه تنها رسالت آنها از جانب خداوند متعال نیست بلکه پیام‌‌آور بر انقطاع از آسمان، استغناء از وحی، رقابت با انبیاء، حذف دین از عرصه‌های گوناگون زندگی بشر و موهوم پنداشتن حقایق آسمانی نیز بوده‌اند.«

با توجه به این مسائل روشن می‌شود که تز تفکیک دین از دنیا در اسلام هیچگونه موضوعیتی ندارد و صرف اینکه در گذشته افرادی این عنوان را به کار برده‌اند دلیل نمی‌شود که فرد سکولار دیگری به تبیین این واژه به نام اسلام بپردازد، زیرا حقیقت سکولاریسم به معنای حذف یا راندن اصل دین از صحنه اجتماع و عرصه قانونگذاری و سیاست در غرب در ابتدای پیدایش، نبوده است.

بلکه طرد سیاستهای خشن و قوانین نارسای بشری بوده که توسط روحانیون مسیحی عرضه شده بود نه قوانین اسلام که وحی الهی و کلام رسول و اهل بیت (علیهِم‌السَّلامُ) است و واقعیت این که سکولاریسم مسیحیت‌زدائی بوده است، نه دین زدائی، آنگونه که آغاجری دین را مورد حمله قرار داده و آن را منحط می‌داند و خواستار تغییر آن می‌شود تا دینی منحط بر عقل بشر پدیدار گردد، لذا توجه شما را به سخن دکتر »پشکه« از متکلّمان مسیحی غربی جلب می‌کنم، ایشان که یکی از استادان الهیات مؤسسه الهی – مذهبی »سنت کابریل« می‌باشد به این حقیقت اعتراف می‌کند که عقل گرائی به مفهوم طرد دین، پدیده‌ای است غربی، که عامل عمده آن ضعف آئین مسیحیت در پاسخگوئی به نیازهای حقوقی بشر است، او می‌گوید: »هنگامی که دوره پست مدرن مطرح می‌شود باید دید شرایط پیدایش آن چه بوده است، در این رابطه می‌خواهم به رشته سابقم، یعنی حقوق اشاره‌ای کنم و این مسئله را بررسی کنم، که چه شد در مسیر تطور علم حقوق، عنصر عقل ناگهان آن چنان اهمیت پیدا کرد؟ توجه داشته باشیم که رشته حقوق مبتنی بر احکام عقل، یک پدیده عصر حاضر و جدید است، یکی از علل پیدایش آن در دنیای غرب عدم توانایی کلیسا و پاپ در حل بحران مذهبی بود که متأسفانه به وجود آمده بود، شرایط اجتماعی از دست کلیسا و پاپ خارج شده بود و آنها دیگر قادر به تأمین صلح و امنیت جامعه نبودند، به عبارت دیگر قادر به تأمین عدالت مورد نیاز نظام اجتماعی نبودند، در چنین شرایطی بود که مردم به این فکر افتادند که از راه و روش عقلی کمک بگیرند و با توسل به احکام عقل مبنای مشترکی بیابند ...«

حال که دریافتیم تز جدا انگاری دین از دنیا و دین از سیاست و یا دین از زندگی روزمره در اسلام موضوعیتی نداشته و ندارد سؤال دیگری مطرح می‌شود و آن اینکه، هدف کسانی که ظاهراً از دین دفاع می‌کنند ولی خواستار جدائی دین از دنیا می‌شوند چیست؟ اسلام دینی است که انسان کامل را خلیفه خداوند می‌داند و برای خدای سبحان »جمال و جلال« قائل است و »خلیفه« را متخلّق به اخلاق مستخلف عنه می‌پروراند و او را با مهر و قهر، هدایت می‌کند تا با مهر خود صالحان را جذب و با قهر خویش طالحان را طرد کند و از این روی مظهر اسم اعظم گردد، که جامع اسماء »رضا و غضب« است، از اینجا روشن می‌شود که پندار انزوای دین از سیاست مورد تأیید اسلام نمی‌باشد، کسی که عاجزانه سیاست را از دین جدا می‌کند، سیاست، بی‌رحمانه همه دین را به کام نیرنگ خود می‌کشد و آنچه بر سر کلیسا آمد و آنچه بر پیکر عریان کسانی که در جامعه زهدورزی به سر بردند وارد شد، دو شاهدی هستند بر اینکه هرگز سیاست مشئوم، دین را رها نمی‌کند، بلکه فرمان می‌دهد که برابر خواسته‌های هیئت حاکمه»انجیل« معنی شود و آیه »اولی الامر« - نساء/59 – قرآن تفسیر به رأی گردد، ممکن نیست سیاستی که از هر نیرو به نفع خود بهره می‌برد بدون مهار دینی رها شود و با دین پیمان ترک مخاصمه ببندد و همان طوری که دیندار دین شناس پیشنهاد جدائی دین از سیاست را داد، سیّاس بی دین، جدائی سیاست از دین را امضاء کند، بلکه او همواره می‌کوشد دین را به عنوان بهترین پدیدة تخدیر به سود خود تغییر و تحریف و نسخ و مسخ و فسخ کند، چه اینکه بیرحمانه نسبت به سایر ادیان کرده اند، و همواره سعی دارند، بگویند دین با ماست، در حالی که آن دین »مذبوح« همزمان با فری او داج اربعه خود می‌نالد که من با شما نیستم.

در این باره به سخن حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه توجه فرمائید که می‌فرماید: »فَالاسْلامُ دِینُ السّیاسَةَ بِشُؤُونِها یُظْهرُ لِمَنْ لَهُ أَدنی تَدَبَّرَ فِی اَحْکامِهِ الحُکُومِیّةِ و السّیاسَةِ و الْاِجْتِماعِیةِ و الْإِقتِصادِیةِ، فَمَنْ تَوَهَّم اِنَّ الدّینَ مُنْفَکٌ عَنِ السّیاسَةِ فَهُوَ جاهِلٌ لَمْ یُعْرَفِ الْإِسْلامُ وَ لا السّیاسَةَ«14 – اسلام با تمام شئونش دین سیاست است و این مطلب برای هرکسی که مختصر تدبّری در احکام حکومتی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی اسلام داشته باشد، آشکار می‌شود، پس هرکس خیال کند که دین از سیاست جداست جاهل است، که نه اسلام را شناخته و نه سیاست را.

همچنین آن امام راحلِ عظیم الشأن، در وصیت نامه سیاسی الهی خود می‌فرماید: »... اما طایفه دوم: که نقشه موذیانه دارند و اسلام را از حکومت و سیاست جدا می‌دانند، باید به این نادانان گفت که قرآن کریم و سنت رسول الله  ( ص ) آن قدر که در حکومت و سیاست احکام دارند در سایر چیزها ندارند بلکه بسیار از احکام عبادی اسلام، عبادی سیاسی است که غفلت از آنها این مصیبت را بار آورده ...«

امام علی (ع) در نفی سکولاریسم یا تفکر جداانگاری دین از دنیا و اثبات تئوکراسی – حاکمیت دین و مذهب – می‌فرماید: »امّا وَالَّذِی فَلَقَ الْجَنَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ، لَوْلا حُضُورَ الْحاضِرِ وَ قِیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النّاصِرِ، وَ ما اَخَذَ اللهُ عَلَی الْعُلَماءِ اِلاّ یُقارُّ و اعَلَی کِظَّةِ ظالِمٍ وَ لا سَغَبِ مَظْلُومٍ، لَأَلْقَیْتُ حَبْلَها عَلَی غارِبِها وَ لَسَقَیْتُ آخِرَها بِکَأْسِ أَوّلِها وَ لَأُلْفِیتُمْ دُنْیاکُمْ هذِهِ أزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ« - سوگند به خدائی که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر حضور بیعت کنندگان نبود و یاران حجّت را بر من تمام نمی‌کردند، و اگر خداوند از علماء عهد و پیمان نگرفته بود که برابر شکم‌بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته رهایش می‌ساختم و آخر خلافت را به کاسه اوّل آن سیراب می‌کردم، آنگاه می‌دیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی بزغاله‌ای بی‌ارزش‌تر است. – 15

در جای دیگر امام (ع) در ترسیم حاکمیت دینی می‌فرماید: »وَ خَلَفَ فِیکُم مَا خَلَفْتُ الْاَنبِیاءِ فِی اُمَمِها إذْ لَمْ یَتْرُکُوهُمْ هَملاً، بَغَیْرِ طَرِیقٍ واضِحٍ وَ لا عَلَمٍ قَائِمٍ « - رسول گرامی اسلام در میان شما مردم جانشینانی برگزید که تمام پیامبران گذشته برای امت‌های خود برگزیدند، زیرا آنها هرگز انسانها را سرگردان رها نکردند و بدون معرفیِ راهی روشن و نشانه های استوار از میان مردم نرفتند. –

بنابر آنچه گفته شد طرفداران اندیشه سکولاریزم چنین استدلال کرده‌اند:

الف- قلمرو دین، بیان حدود وظایف آدمی در ارتباط با خداست و بیان مقررات مربوط به ادارة جامعه، از حوزه انتظاراتی که از دین می‌رود خارج است و لذا تلاش برای تدوین مجموعه‌ای از   نظامهای اجتماعی در چارچوب مبانی دینی کاری بیهوده است و برای اداره جامعه چاره‌ای جز مراجعه به عقل انسانی و فهم بشری نیست.

ب- دین دربرگیرنده اصولی است مقدس و بی‌چون و چرا، در حالی که سیاست، زندگی بشری و دنیا به علّت ماهیت خود، بیانگر تلاش برای کسب قدرت و مستلزم چانه‌زنی و چون و چراها و مصالح ناپایدار و گذر است، از این رو، هماهنگی دین و سیاست و یکی دانستن آنها، به قداست دین لطمه می‌زند و در نهایت به ضرر دین تمام می‌شود، به همین دلیل باید حساب دین را از این امور مادی و دنیوی جدا کرد. از آنجا که آغاجری در سخنرانی خود از شهید مطهری به عنوان نوگرای دینی یا دکرده و با تمسک به نام ایشان و بعضی از شخصیتهای دیگر تلاش نموده که اهانتهای خود، به دین اسلام و اهل بیت و علماء شیعه را سخنانی در راستای نوگرائی دینی قلمداد کند، با استناد به کلام آن استاد فرزانه و شهید بزرگوار به بخش دیگری از سخنان او پاسخ می‌گوئیم، شهید مطهری در مورد اندیشه جدائی دین از دنیا (سکولاریسم) می‌گوید: »بعضی گفته‌اند زندگی یک مسأله است و دین مسأله دیگر، دین را نباید با مسائل زندگی مخلوط کرد، این اشخاص اشتباه اولشان این است که مسائل زندگی را مجرد فرض می‌کنند، خیر زندگی یک واحد و همه شؤونش توأم با یکدیگر است، صلاح و فساد هر یک از شؤون زندگی در سایر شؤون مؤثر است ممکن نیست اجتماعی مثلاً فرهنگ و سیاست یا اخلاق و تربیت و اقتصادش، فاسد باشد امّا دینش درست باشد و بالعکس، اگر فرض کنیم دین تنها رفتن به مسجد و کلیسا و نماز خواندن و روزه گرفتن است، این مطلب فرضاً در مورد مسیحیت صادق باشد در مورد اسلام صادق نیست.
«


[ دوشنبه 94/11/5 ] [ 8:34 صبح ] [ saba ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب