سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://saba515.ParsiBlog.com
 

 

 

 

 

 

 

 


[ شنبه 95/1/14 ] [ 10:54 صبح ] [ saba ] [ نظرات () ]
به مناسبت سالروز ولادت حضرت فاطمه(س)؛
 «فاطمه، فاطمه است» این گویاترین عبارتی ست که می توان برای توصیف یک فرا قهرمان زن به کار برد در عین حال مبهم است چرا که فاطمه بودن یک خاصیت منحصر به فرد است. اما وقتی این خاصیت شناسانده شود روح تمام زنان و مادران رنگی دیگر می گیرد. رنگ انسانیت، حق جویی، مهر و همه خوبی‌هایی که می‌توان در وجود اشرف مخلوفات الهی یافت.
 
بخشی از متن کامل کتاب "فاطمه فاطمه است" یادگار مرحوم دکتر علی شریعتی ، برای درک بهتر مقام حضرت فاطمه (س) در ادامه می‌آید:
آنچه می خوانید ، سخنرانی من است در موسسه ارشاد. ابتدا خواستم گزارشی بدهم از تحقیقات پروفسور لویی ماسینیون ، درباره شخصیت و شرح حال پیچیده ی حضرت فاطمه (س) ، و به خصوص اثر عمیق و انقلابی خاطره ی او در جامعه های مسلمان و تحولات دامنه دار تاریخ اسلام ، اختصاصا برای دانشجویانم در کلاس درس (تاریخ و شناخت ادیان ) و (جامعه شناسی مذهبی ) و (اسلام شناسی) . به مجلس که‌ آمدم ، دیدم جز دانشجویان ، بسیاری دیگر هم آمده اند. وجود جلسه ، مساله فوری تر را ایجاب می کند. بر آن شدم که به این (سوال مقدر) که امروز به شدت در جامعه ی ما مطرح است جواب بگویم که زنانی که در قالب های سنتی قدیم مانده اند، مساله ای برایشان مطرح نیست؛ و زنانی که قالب های وارداتی جدید را پذیرفته اند ، مساله برایشان حل شده است.
اما در میان این دو نوع (زنان قالبی) ، آنها که نه می توانند آن شکل قدیم موروثی را تحمل کنند و نه به این شکل تحمیلی تسلیم شوند ، چه باید بکنند؟
اینان می خواهند خود را انتخاب کنند ، خود را بسازند. الگو می خواهند، نمونه ایده آل . برای اینان مساله ی (چگونه شدن) مطرح است . فاطمه با بودن خویش ، پاسخ به این پرسش است.
فاطمه بودن
فاطمه، چهارمین دختر پیامبر بزرگ اسلام بود و کوچکترین، هم دختر آخرین خانواده‌ای که پسری برایشان نمانده بود و هم در جامعه‌ای که ارزش هر پدری و هرخانواده‌ای به"پسر" بود.
طبق قانون کلی جامعه شناسی، که "سود" به " ارزش" بدل می شود، "پسربودن" خود بخود ذات برتری یافت، و دارای " فضائل"، ارزشهای معنوی و شرافت اجتماعی و اخلاقی و انسانی شد وبه همین دلیل و به همین نسبت، "دختر بودن" حقیر شد و"ضعف" در او به "ذلت" بدل گردید، و "ذلت" او را به "اسارت" کشاند و "اسارت" ارزشهای انسانی او راضعیف کرد و آنگاه موجودی شد "مملوک" مرد، ننگ پدر، بازیچه هوس جنسی مرد، "بز" یا " بنده منزل " شوهر! و بالاخره موجودی که همیشه دل "مرد خوش غیرت" را می لرزاند که "ننگی بالا نیاورد" و برای خاطر جمعی و راحتی خیال پس چه بهتر که از همان کودکی زنده بگورش کند تا شرف خانوادگی پدر و برادر و اجداد همه مرد! لکه دار نشود.
هر پدری دختری داشته باشد که بخواهد ماندگار شود، هر گاه (به یاد داماد می‌افتد، سه "داماد" دارد: یکی "خانه"ای که پنهانش کند، دومی" شوهر"ی که نگهش دارد، سومی "قبر"ی (که بپوشاندش، و بهترینشان قبر است)
تکیه قرآن و صراحت بیانش برای تحقیر و سرزنش و رسوا کردن کسانی است که در زنده بگور کردن دخترانشان مسائل اخلاقی و شرافتی و ناموسی را پیش می‌کشیدند، و این قساوت ددمنشانه را که زاده دنائت و پستی و ترس از فقر و عشق به مال بود و حاکی از جبن و ضعف، با پرده‌های فریبنده‌ای می‌پوشاندند وبا کلمات آبرومندانه شرافت و حمیت و ناموس و عفت و غیرت توجیه می‌کردند.
"ولاتقتلوا اولادکم من املاق، نحن نرزقکموایاهم"
"ولا تقتلوااولادکم خشیه املاق، نحن نرزقهم و ایاکم،ان قتلهم کان خصا" کبیرا".
فاطمه، تنها وارث محمد
اکنون محمد?، پیامبر است، در مدینه، در اوج شکوه و اقتدار و عظمتی که انسان میتواند تصور کند. درختی که نه از عبدالمناف و هاشم و عبدالمطلب، که از نو روئیده است، بر زیر کوه، در حرا. و سراسر صحرا را، چه می‌گویم؟ افق تا افق ز منی را... و چه می گویم؟ درازنای زمان را، همه آینده را تا انتهای تاریخ فرا می‌گیرد، فرا خواهد گرفت. و این مرد چهار دختر دارد. اما نه، سه تنشان پیش از خود وی مردند. و اکنون تنها یک فرزند بیش ندارد، یک دختر، کوچکترینش. فاطمه وارث همه مفاخر خاندانش، وارث اشرافیت نوینی که نه از خاک و خون و پول که پدیده وحی است، آفریده ایمان و جهاد و انقلاب و اندیشه و انسانیت و ... بافت زیبائی از همه ارزشهای متعالی روح. محمد، نه به عبدالمطلب و عبدالمناف، قریش و عرب، که به تاریخ بشریت پیوند خورده و وارث ابراهیم است و نوح و موسی و عیسی و فاطمه تنها وارث او....
انااعطیناکالکوثر، فصل لربک و انحر. ان شانئک هوالابتر.
به تو" کوثر" عطا کردیم ای محمد?. پس برای پروردگارت نماز بگزار و شتر قربانی کن. همانا، دشمن کینه توز تو همو" ابتر" است!
او باده پسر، ابتر است، عقیم و بی دم و دنباله است، به تو کوثر را دادیم، فاطمه را. این چنین است که "انقلاب" در عمق وجدان زمان پدید می آید!
اکنون، یک "دختر"، ملاک ارزشهای پدر می‌شود، وارث همه مفاخر خانواده می‌گردد و ادامه سلسله تیره و تباری بزرگ، سلسله‌ای که از آدم آغاز می شود و بر همه راهبران آزادی و بیداری تاریخ انسان گذر می کند و به ابراهیم بزرگ میرسد و موسی و عیسی را به خود می‌پیوندد و به محمد می‌رسد و آخرین حلقه این "زنجیر عدل الهی"، زنجیر راستین حقیقت، "فاطمه " است.
مسجد، خانه فاطمه 
هیچ جسدی را حق ندارند که در مسجد دفن کنند. و بزرگترین مسجد زمین مسجدالحرام است، کعبه. این خانه‌ای که حرم خداست و حریم خداست، قبله همه سجده‌ها، خانه‌ای که به فرمان او و بدست ابراهیم بزرگ برپا شده است و خانه‌ای که پیامبر بزرگ اسلام افتخارش و "رسالتش" آزاد کردن این خانه "آزاد" است و طواف برگرد آن و سجده به سوی آن. همه پیامبران بزرگ تاریخ خادم این خانه‌اند، اما هیچ پیامبری حق ندارد در اینجا دفن شود. ابراهیم آنرا بنا کرد و مدفنش آنجا نیست و محمد? آنرا آزاد کرد و مدفنش آنجا نیست. در طول تاریخ بشریت، تنها و تنها یک تن از چنین شرفی برخوردار است، خدای اسلام از نوع انسان یکی را برگزید تا در خانه خاص خویش، در کعبه دفن شود. کی؟ یک زن، یک کنیز، هاجر. خدا به ابراهیم فرمان می‌دهد که بزرگترین پرستشگاه انسان را – خانه مرا- کنار خانه این زن بنا کن. و بشریت، همیشه باید برگرد خانه هاجر طواف کند. خدای ابراهیم، سرباز گمنامش را از میان این امت بزرگ، یک زن انتخاب می کند، یک مادر آن هم یک کنیز. یعنی موجودی که در نظام‌های بشری از هر فخری عاری بوده است.
آری، در این مکتب این چنین انقلاب می‌کنند. در این مذهب این چنین زن را آزاد می‌سازند. این تجلیل از مقام زن است. و اکنون باز خدای ابراهیم فاطمه را انتخاب کرده است. با فاطمه، "دختر"، به عنوان وارث مفاخر خاندان خویش، و صاحب ارزشهای نیاکان و ادامه شجره تبار و اعتبار پدر، جانشین "پسر" می‌شود. در جامعه‌ای که ننگ دختر بودن را تنها زنده به گور کردنش پاک می کرد و بهترین دامادی که هر پدری آرزو می‌کرد نامش "قبر" بود. و محمد می‌دانست که دست تقدیر با او چه کرده است. و فاطمه نیز میدانست که کیست. این است که تاریخ از رفتار محمد با دختر کوچکش فاطمه در شگفت است و از نوع سخن گفتنش با او و ستایش‌های غیر عادی‌اش از او.
خانه فاطمه و خانه محمد کنار هم است. فاطمه تنها کسی است که با همسرش علی در مسجد پیامبر، با او هم خانه‌اند، این دو خانه را یک خلوت دو متری از هم جدا میکند و دو پنجره روبروی هم ، خانه محمد و فاطمه را به هم باز می کند. هر صبح پدر دریچه را می‌گشاید و به دختر کوچکش سلام میدهد هرگاه به سفر می رود، در خانه فاطمه را می‌زند و از او خداحافظی می‌کند، فاطمه آخرین کسی است که از او وداع می‌کند، و هر گاه از سفر باز می‌گردد، فاطمه اولین کسی است که به سراغش می‌رود، در خانه فاطمه را می‌زند و حال او را می‌پرسد.
در برخی متون تاریخی تصریح دارد که:"پیغمبر چهره و دو دست فاطمه را بوسه می‌داد". اینگونه رفتار بشر از تحبیب و نوازش دختری از جانب پدر مهربانش معنی دارد."پدری دست دختر را می‌بوسد"، "آنهم دخترکوچکش را". چنین رفتاری در چنان محیطی یک ضربه انقلابی بر خانواده‌ها و روابط غیر انسانی محیط بوده است. "پیغمبر اسلام دست فاطمه را می‌بوسد". چنین رفتاری چشم را به عظمت شگفت فاطمه می‌گشاید و بالاخره چنین رفتاری از جانب پیغمبر به همه انسانها و انسانهای همیشه می‌آموزد که از عادات و اوهام تاریخی و سنتی نجات یابند، به مرد می آموزد که از تحت جبروت و جباریت خشن و فرعونیش در برابر زن فرود آید و به زن اشاره می‌کند که از پستی و حقارت قدیم و جدیدش که تنها ملعبه زندگی باشد، به قله بلند شکوه و حشمت انسانی فراز آید! این است که پیغمبر، نه تنها به نشانه محبت پدری، بلکه همچون یک "وظیفه"، یک "مأموریت خطیر" از فاطمه تجلیل می‌کند و این چنین نیز با او سخن می‌گوید بهترین زنان جهان چهار تن‌اند:
مریم، آسیه، خدیجه و- فاطمه(ع). الله از خشنودیت خشنود می‌شود و از خشمت به خشم می آید. خشنودی فاطمه خشنودی من است، خشم او خشم من، هرکه دخترم فاطمه را دوست بدارد مرا دوست دارد و هرکه فاطمه را خشنود سازد مرا خشنود ساخته است و هرکه فاطمه را خشمگین کند مرا خشمگین کرده است .فاطمه پاره‌ای از تن من است، هرکه او را بیازارد مرا آزرده است و هرکه مرا بیازارد خدا را آزرده است ...
این همه تکرارها چرا؟ تاریخ همه را پاسخ گفته است
فاطمه، مادر پدرش!
آنچه مسلم است این است که فاطمه در همان مکه تنها مانده، دو برادرش در کودکی مرده بودند و زینب، بزرگترین خواهرش، که مادر کوچک او محسوب می‌شد به خانه ابی‌العاص رفت و فاطمه غیبت او را به تلخی چشید، سپس نوبت به رقیه و ام‌کلثوم رسید که با پسران ابو‌لهب ازدواج کردند و فاطمه تنها ماند و این در صورتیست که میلاد پیش از بعثت را بپذیریم و در صورت دوم اساساً تا چشم گشود در خانه تنها بود. بهرحال آغاز عمر او با آغاز رسالت خطیر و شدت مبارزات و سختیها وشکنجه‌هائی که سایه‌اش بر خانه پیغمبر افتاده بود هماهنگ بود. پدر رنج رسالت بیداری خلق را بر دوش می‌کشید و دشمنی دشمنان خلق را، و مادر تیمار شوی محبوب خویش را داشت و فاطمه با نخستین تجربه‌های کودکانه‌اش از این دنیا و زندگی طعم رنج و اندوه و خشونت زندگی را می‌شناخت. چون بسیار کوچک بود می توانست آزادانه بیرون آید و از این امکان برای همراهی با پدرش استفاده می کرد و می دانست که پدرش زندگی‌ایی ندارد که دست طفلش را بگیرد و او را در کوچه‌ها و بازارهای شهر به نرمی و آرامی گردش دهد، بلکه همیشه تنها می‌رود و در موج دشمنی و کینه شهر شنا می‌کند و خطر از همه سو در پیرامونش می‌چرخد و دخترک که از سرنوشت و سرگذشت پدر آگاه بود او را رها نمی‌کرد.
تاریخ یاد می‌کند که روزی که وی را در مسجد‌الحرام به دشنام و کتک گرفتند، فاطمه خردسال با فاصله کمی تنها ایستاده بود و می‌نگریست و سپس همراه پدر به خانه بازگشت. و نیز روزی که در مسجد‌الحرام به سجده رفته بود و دشمن شکمبه گوسفندی را بر سرش انداخت، ناگهان فاطمه کوچک ، خود را به پدر رسانید و آنرا برداشت و سپس با دستهای کوچک و مهربانش سر و روی پدر را پاک کرد و او را نوازش نمود و به خانه باز آورد.
مردم، که همیشه این دختر لاغر اندام و ضعیف را در کنار پدر قهرمان و تنهایش می‌دیدند که چگونه طفل، پدر را پرستاری می‌کند و می‌نوازد و در سختیها با وجودش، سخنش و رفتار معصومانه مهربانش او را تسلی می‌بخشد، به او لقب دادند: اُم اَبیها (مادر پدرش)
فاطمه و همسرش علی
(و اما بعد از هجرت) فاطمه همچنان در وفای به عهد خویش مانده است و در خانه پدر دامن پارسایی و تنهایی را رها نکرده است و این را همه می‌دانند، به خصوص از هنگامی که خواستگاری عمر و ابوبکر را پیغمبر قاطعانه رد کرد، همه اصحاب دانستند که فاطمه سرنوشتی خاص دارد و دانستند که پیغمبر بی‌مشورت دخترش هرگز پاسخ خواستگاران را نمی‌گوید.
فاطمه با علی بزرگ شده است؛ او را برادری عزیز برای خویش و پروانه‌ای عاشق بر گرد پدر خویش می‌بیند. تقدیر سرنوشت این دو را از کودکی به گونه خاصی به هم گره زده است. هر دو با جاهلیت پیوندی نداشته‌اند، هر دو از نخستین سال‌های عمر در طوفان بعثت رشد کرده‌اند و در زیر نور وحی روئیده‌اند.
فاطمه چه احساسی نسبت به علی داشته است؟ علی چه تصویری از فاطمه بر دیواره قلب بزرگ و شجاع و پر از عاطفه‌اش آویخته است؟ ممکن است تصور بتواند، اما کلمات از بیانش عاجزند.
چگونه می‌توان احساس پیچیده‌ای را که از ایمان و عشق، حرمت، ستایش، مهر خواهر و برادر، اشتراک در عقیده، خویشاوندی دو روح، شرکت در تحمل رنج‌ها و سختی‌های سرنوشت و بالاخره همسفر بودن، گام به گام، لحظه به لحظه، در طول راه حیات و برخوردار بودن از یک سرچشمه محبت و الهام و ایمان ترکیب شده است، وصف کرد؟
پس علی چرا خاموش است؟ بیست و پنج سال از سنش می‌گذرد و فاطمه نیز هنگامش رسیده است، نه سال یا نوزده سال؟
به عقیده من محظور علی روشن است. فاطمه خود را وقف پیغمبر کرده است، خود را مادر پدرش می‌داند و همه کاره خانه او. دختری را که این چنین به دامن پدر آویخته که گویی نمی‌توان از او جدایش کرد چگونه علی می‌تواند از این خانه ببرد؟ او را از محمد بخواهد؟ علی خود در این احساس زهرا با او شریک است.
ناگهان وضع تغییر کرد، عایشه به خانه پیغمبر آمد، پیغمبر برای نخستین بار در عمرش و برای آخرین بار، همسری جوان و سرشار شور و شوق زندگی تازه یافته است.
فاطمه کم‌کم احساس می‌کند که زن جوان پدرش، جانشین خدیجه، و جانشین خود او می‌شود - هر چند نه در قلب پدر، در خانه پدر بی‌شک. و علی نیز احساس می‌کند که لحظه‌ای که تقدیر مقرر کرده است فرا می‌رسد. 
پسری که از کودکی در خانه محمد بزرگ شده و سراسر جوانیش را در راه مبارزه و عقیده گذرانده است و فرصت آن را نیافته که چیزی بیاندوزد، چیزی به دست آورد: او در این دنیا جز فداکاری‌هایی که در راه محمد و ایمان محمد کرده است هیچ سرمایه‌ای ندارد. سرمایه؟ نه، حتی یک خانه، اثاث یک زندگی فقیرانه. هیچ.
در عین حال، او را می‌بینیم که نزد پیغمبر آمده است، کنارش نشسته است و سر به زیر افکنده با سکوت و شرم زیبای خویش با وی سخن می‌گوید.
چه کاری داری پسر ابی طالب؟ با آهنگی که از شرم نرم و آرام شده بود، نام فاطمه دختر رسول خدا را می‌برد. پیغمبر بی‌درنگ: مرحبا و اهلا. فردا در مسجد از او پرسید: چیزی در دست داری؟ هیچ، رسول خدا. زرهی که در جنگ بدر به تو دادم کو؟ آن پیش من است، رسول خدا. همان را بده علی به شتاب رفت و زره را آورد و به پیغمبر داد. و پیغمبر دستور داد تا آن را در بازار بفروشد و با بهای آن، زندگی جدیدی را بنا کند. عثمان زره را به درهم خرید. پیغمبر اصحابش را فرا خواند؛ جلسه عقد، خطبه خواند:
« فاطمه دختر پیغمبر بر چهار مثقال نقره، طبق سنت قائمه و فریضه واجبه...».
پیغمبر ‌ام‌سلمه را خواست تا عروس را تا خانه علی همراهی کند و سپس بلال اذان عشا را گفت و پیغمبر پس از نماز به خانه علی رفت، ظرفی آب خواست و در حالی که آیاتی از قرآن می‌خواند دستور داد عروس و داماد از آن بنوشند و سپس خود با آن وضو گرفت و بر سر هر دو پاشید. خواست برگردد که فاطمه به شدت گریست - نخستین باری است که از پدر جدا می‌شود. پیغمبر او را با این کلمات آرامش می‌دهد: تورا نزد نیرومند‌ترین مردم در ایمان و بیشترینشان در دانش و برترین‌شان در اخلاق و بلندترین‌شان در روح ودیعه نهاده‌ام. اکنون این «ودیعهُ محمد» فصل دوم زندگیش را آغاز می‌کند. و تقدیر، برای عزیز‌ترین و دیعه انسان، رنج‌ها و سختی‌های تازه‌ای ارمغان می‌آورد.

فاطمه و سختی‌های زندگی
فاطمه دستاس می‌کند، نان می‌پزد، در خانه کار می‌کند و بارها او را دیده‌اند که از بیرون آب می‌آورد... و علی که جلال و عظمت فاطمه را می‌شناسد و گذشته از آن، او را به چندین مهر، دوست می‌دارد و می‌داند که سختی‌های زندگی و آزارهایی که از کودکی دیده است او را ضعیف ساخته است از این همه سختی و کاری که وی بر خود روا می‌دارد رنج می‌برد.
روزی با لحن مهربان همدردی می‌گوید:
«زهرا، خودت را چندان به سختی انداخته‌ای که دل مرا به درد می‌آوری، خدا خدمتکاران بسیاری نصیب مسلمین کرده است، برو و از رسول خدا یکی بخواه تا تو را خدمت کند».
فاطمه سراغ پدر می‌رود.
چه کاری داری دخترکم؟
آمدم به تو سلامی بکنم...
و برگشت، به علی گفت شرم داشتم که از پدر چیزی بخواهم.
علی که سخت به هیجان آمده بود فاطمه را یاری کرد، همراه فاطمه نزد پیغمبر بازگشت و خود از جانب او سوال را مطرح کرد و پیغمبر بی‌درنگ و قاطع، پاسخ گفت:
- نه به خدا، اسیر جنگ را به شما نمی‌بخشم که شکم اهل صفه را گرسنه بگذارم و چیزی نیابم که به آنان بدهم؛ فقط می‌فروشم و با پول آن گرسنگان صفه را می‌بخشم.
و علی و فاطمه سپاس گفتند و دست خالی بازگشتند.
شب شد و زن و شوی در خانه خشک و خالی خویش آرمیدند و پیش از آن که به خواب روند، هر دو ساکت به سوالی که از پیغمبر کرده بودند، می‌اندیشیدند.
و پیغمبر تمام روز را به پاسخی که به عزیز‌ترین کسانش داده بود می‌اندیشید.
ناگهان در باز شد و پیغمبر.
تنها، از تاریکی شب، شبی سرد که علی و فاطمه را در بستر می‌لرزاند.
دید که این دو پارچه‌ای نازک بر روی خود کشیده‌اند و چون بر سرشان می‌کشند پاها‌شان بیرون می‌ماند و چون پاها را می‌پوشانند سرهاشان.
با گذشت مهرآمیزی دستور داد:
از جاتان تکان نخورید.
سپس افزود: نمی خواهید شما را از چیزی خبر کنم که از آن چه از من در خواست کردید بهتر است؟
چرا، ‌ای رسول خدا
آن «کلماتی» است که جبرئیل به من آموخت: پس از هر نماز ده بار الله را تسبیح کنید و ده بار حمد و ده بار تکبیر و چون به بسترتان آرام گرفتید، سی و چهار بار تکبیر کنید و سی و سه بار حمد و سی و سه بار تسبیح....
یک بار دیگر فاطمه این چنین درس گرفت. یک بار دیگر با ضربه‌ای نرم که تا عمق هستی‌اش را خبر کرد آموخت که: او فاطمه است!
فاطمه، به تصریح شخص وی، یکی از چهار چهره ممتاز زن در تاریخ انسان است: مریم، آسیه، خدیجه و در آخر: فاطمه.
چرا در آخر؟
کامل‌ترین حلقه زنجیر تکامل، در همه موجودات، در طول زمان و در همه دوره‌های تاریخ، آخرین و نیز در انبیا، آخرین، و فاطمه، از زنان مثالی جهان، آخرین.
ارزش مریم به عیسی است که او را زاده و پرورده؛ ارزش آسیه (زن فرعون) به موسی است که او را پرورده و یاری کرده؛ ارزش خدیجه به محمد است که او را یاری کرده و به فاطمه که او را زاده و پرورده است.
و ارزش فاطمه؟
چه بگویم؟
به خدیجه؟ به محمد؟ به علی؟ به حسین؟ به زینب؟ به خودش!!

فاطمه و فراق پدر
چرا از میان همه اصحاب، همه خویشاوندان نزدیکش و حتی همه دخترانش، تنها خانه فاطمه باید در مسجد باشد و دیوار به دیوار خانه او؟ آن چنان که گویی یک خانه است و یک خانه بود. خانه محمد، خانه فاطمه است، خانواده محمد یعنی خانواده‌ای که در آن، علی پدر است و فاطمه مادر و حسین پسر و بالاخره زینب، دختر.
و اکنون دیگر پدرم سخن نمی‌گوید، در خانه عایشه، دیوار به دیوار خانه من افتاده است، سرش بر دامن علی است، لب‌هایش دارد بسته می‌شود، بیشتر با چشم‌هایش دارد با من حرف می‌زند: من دیگر تاب این همه بیچارگی را ندارم. او پدر من است. من مادر او بودم. اگر او مرا در این شهر با اینها تنها بگذارد؟
نگاهش را از من بر نمی‌گیرد بیشتر از همه نگران من است، در چهره من خواند که چه می‌کشم. دلش بر من سوخت. فاطمه، دخترش، کوچکترین دخترش، و محبوب‌ترین دخترش. با چشم به من اشاره کرد. سرم را به روی صورتش خم کردم، در گوشم گفت که این بیماری مرگ است، من می‌روم. سرم را برداشتم، بدبختی و مصیبت چنان بر سرم هجوم آوردند که ناتوان شدم. مصیبت بودن و داغ ماندن من پس از پدر، نزدیک بود قلبم را پاره کند. چرا این خبر را تنها به من می‌دهد؟ من که در تحمل آن از اینها همه عاجزترم. اما او همچنان نگاهش را به من دوخته است، دلش بر پریشانی دختر کوچکش - که همچون طفلی به او محتاج است - سوخت، باز اشاره کرد، گویی دنباله سخنش را می‌خواهد بگوید:
اما تو دخترم نخستین کسی خواهی بود از خانواده من که از پی من خو اهی آمد و به من خواهی پیوست.
سپس افزود: خوشنود نیستی که پیشوای زنان این امت باشی، فاطمه؟
چه تسلیت بزرگی. کدام مژده‌ای است که بر آتش این مصیبت آب سردی بپاشد؟ جز همین، خبر مرگ من، آفرین پدر. چه خوب می‌دانی که چگونه باید فاطمه را تسلیت بخشی.
عشق فاطمه به محمد بسیار نیرومند و مشتعل‌تر از احساس دختری است که پدرش را عاشقانه دوست می‌دارد. چه، این دختر مادر پدرش نیز بود. وهمدم غربت و تنهایی‌اش، تسلیت رنج‌ها و غم‌هایش، همرزم جهادش، هم زنجیر حصارش، آخرین دخترش، فرزند کوچک نیمه دوم عمر پدرش، خردسال‌ترین دخترش و در سال‌های آخر زندگی، تنها فرزندش؛ پس از مرگ، تنها بازمانده‌اش. تنها چراغ عترتش، عمود تنهای خاندانش و بالاخره تنها مادر فرزندانش، ذریه هایش، همسر علی‌اش، «فاطمه‌اش».
و فاطمه، پدر را آنچنان دوست می‌داشت که با دختری که با پدر عشق می‌ورزد یکی نیست.
فاطمه و مبارزه 
فاطمه راه رفتن را در مبارزه آموخته است و سخن گفتن را در تبلیغ و کودکی را در مهد طوفان نهضت به سر آورده و جوانی را در کوره سیاست زمانه‌اش گداخته است. او یک زن مسلمان است: زنی که عفت اخلاقی او را از مسئولیت اجتماعی مبرا نمی‌کند. اکنون چند ساعتی است که از دفن پیغمبر می‌گذرد، در خانه او، علی با چند تن از بنی‌هاشم و یاران محبوب و عزیز پیغمبرکه به او وفادارند جمع شده‌اند، به نشانه نفی آنچه در سقیفه روی داده است و سرپیچی از بیعتی که همه را بدان می‌خوانند. در مسجد، خلیفه خطبه ولایت خویش را خوانده و از مردم بیعت گرفته و عمر، کارگزار سیاست، تلاش بی‌اندازه می‌کند تا چند ناهمواری دیگر را که مانده است از پیش پای حکومت وی برگیرد و راه را بکوبد.
و اکنون فاطمه، شخصاً به سراغ آنها می‌رود؛ هر شب، همراه علی، به مجالس آنها سر می‌زند. با آنها حرف می‌زند، فضایل علی را یکایک بر می‌شمارد، سفارش‌های پیغمبر را یکایک به یادشان می‌آورد، با نفوذ معنوی، شخصیت بزرگ انسانی، آگاهی سیاسی، شناخت دقیقی که از اسلام و روح و آرمان‌های اسلام دارد و بالاخره قدرت منطق و استدلال استوار خویش، حقانیت علی را ثابت می‌نماید و نشان می‌دهد بطلان انتخاباتی را که شده است. اثبات می‌کند فریبی را که خورده‌اند.آشکار می‌سازد و عواقبی را که براین شتابزدگی سطحی و غافل گیری سیاسی بار خواهد شد بر می‌شمارد و آنان را از آینده ناپایدار و تیره‌ای که در انتظار اسلام و رهبری امت است بیم می‌دهد.
راویان تاریخ که این داستان را نقل می‌کنند حتی یک بار هم نشان نمی‌د هند که در مجلس در برابر منطق فاطمه و تفسیر و تلقی‌ای که از این حادثه دارد، مقاومت کرده باشند، همگی به او حق می‌دادند، همه به لغزش بزرگ خویش پیش او اعتراف می‌کردند، همه فضیلت علی و حقیقت او را اقرار داشتند و فاطمه از آنها قاطعانه می‌خواست که
«شما ابوالحسن را بر باز گرفتن حقی که در راه آن می‌کوشد یاری کنید».
اما همگی عذر می‌آوردند...
پر کشیدن فاطمه
(سرانجام) روح آزرده او - همچون پرنده‌ای مجروح که بال‌هایش را شکسته باشند- در سه گوشه غم زندانی و بی‌تاب است: چهره خاموش و درد مند همسرش، سیمای غم‌زده فرزندانش و خاک سرد و ساکت پدر، گوشه خانه عایشه.
فاطمه این چنین زیست و این چنین مرد و پس از مرگش زندگی دیگری را در تاریخ آغاز کرد. در چهره همه ستمدیدگان که بعدها در تاریخ اسلام بسیار شدند هاله‌ای از فاطمه پیدا بود. غصب شدگان، پایمال شدگان و همه قربانیان زور و فریب، نام فاطمه را شعار خویش داشتند. یاد فاطمه، در توالی قرون، پرورش می‌یافت و در زیر تازیانه‌های بی‌رحم و خونین خلافت‌های جور و حکومت‌های بیداد و غصب، رشد می‌یافت و همه دلهای مجروح را لبریز می‌ساخت.
این است که همه جا در تاریخ ملت‌های مسلمان و توده‌های محروم در امت اسلامی، فاطمه منبع الهام آزادی و حق خواهی و عدالت طلبی و مبارزه با ستم و قساوت و تبعیض بوده است. از شخصیت فاطمه سخن گفتن بسیار دشوار است ، فاطمه یک زن بود، آنچنان که اسلام می‌خواهد که زن باشد. "تصویر سیمای" او را پیامبر، خود رسم کرده بود واو را در کوره‌های سختی و فقر و مبارزه و آموزش های عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود.
وی در همه ابعاد گوناگون "زن بودن" نمونه شده بود. مظهر یک "دختر"، در برابر پدرش. مظهر یک "همسر"، در برابر شویش. مظهر یک "مادر" ، در برابر فرزندانش. مظهر یک "زن مبارز و مسئول"، در برابر زمانش و سرنوشت جامعه‌اش. وی خود یک "امام" است. یعنی یک نمونه مثالی، یک تیپ ایده آل برای، یک "اُسوه" یک "شاهد" برای هر زنی که می‌خواهد "شدن خویش" را خود انتخاب کند.
او با طفولیت شگفتش، با مبارزه مدامش در دو جبهه خارجی و داخلی در خانه پدرش، خانه همسرش، در جامعه‌اش، در اندیشه و رفتار و زندگیش، "چگونه بودن" را به زن پاسخ می‌داد. نمی‌دانم از او چه بگویم؟ چگونه بگویم؟ خواستم از "بوسوئه" تقلید کنم، خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لوئی، از "مریم" سخن می‌گفت. گفت، هزار و هفتصد سال است که همه سخنوران عالم درباره مریم داد سخن داده‌اند. هزار و هفتصد سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملتها در شرق و غرب، ارزشهای مریم را بیان کرده‌اند. هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان، در ستایش مریم همه ذوق و قدرت خلاقه‌شان را بکار گرفته‌اند. هزار و هفتصد سال است که همه هنرمندان، چهره نگاران، پیکره سازان بشر، در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندیهای اعجازگر کرده‌اند. اما مجموعه گفته‌ها و اندیشه‌ها و کوشش‌ها و هنرمندی‌های همه در طول این قرنهای بسیار، به اندازه این یک کلمه نتوانسته‌اند عظمت‌های مریم را باز گویند که:
"مریم مادر عیسی است".
و من خواستم با چنین شیوه‌ای از فاطمه بگویم، باز درماندم
خواستم بگویم: فاطمه دختر خدیجه بزرگ است دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که: فاطمه دختر محمد? است دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که: فاطمه همسر علی است دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که: فاطمه مادر حسنین است. دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که: فاطمه مادر زینب است. باز دیدم که فاطمه نیست.
نه، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.
فاطمه، فاطمه است...
میلاد حضرت فاطمه (س) ، فاطمه‌ترین فاطمه هستی، بر شما مبارک

[ شنبه 95/1/14 ] [ 10:22 صبح ] [ saba ] [ نظرات () ]
از AK-47 تا AK-12/
کسی به درستی نمی داند دقیقا چند قبضه از این سلاح مشهور و مدل های زیر مجموعه آن تولید شده اما تقریبا در هر کشوری از جهان ردی از این سلاح دیده می شود و در اکثر جنگ های نیمه دوم قرن بیستم این سلاح حضوری پر رنگ و غیر قابل انکار داشته است.
*نام کلاشینکوف را می توان از جمله اسامی دانست که تقریبا اکثر مردم جهان با آن آشنایی دارند؛ از روستاییانی در آفریقا بدون آب و برق و سواد تا افرادی که در آسمانخراش های شهر نیویورک آمریکا زندگی می کنند. برای همه آنها، این سلاح افسانه ای نامی آشنا است اما کسی به درستی نمی داند دقیقا چند قبضه از این سلاح و مدل های زیر مجموعه آن تولید شده است.

تقریبا در هر کشوری از جهان ردی ملموس از این سلاح دیده می شود و در اکثر جنگ های نیمه دوم قرن بیستم، این سلاح حضوری پر رنگ و غیر قابل انکار داشته است. سادگی عملکرد، مقاومت در برابر شرایط سخت محیطی و قدرت بازدارندگی مناسب همه از جمله نکات مثبت این سلاح است که تقریبا تمامی کارشناسان نظامی در جهان بر روی آن اتفاق نظر دارند. در جریان جنگ تحمیلی 8 ساله بر علیه کشور ما نیز این سلاح در دست هر دو طرف وجود داشت و اطمینان پذیری خود را به اثبات رساند.

 

اگرچه دقیقا مشخص نیست تا به امروز که چندین قبضه از این سلاح و نمونه های گوناگون آن تولید شده اما انواع مختلفی از این سلاح در کشورهای گوناگون به صورت قانونی و غیرقانونی در حال تولید است و با اینکه معرفی تمامی مدل های کلاشینکوف در یک مطلب امری ناممکن است، اما قصد داریم تا شما را با سلاح های سری AK ساخت روسیه آشنا کنیم.

AK-47

اولین مدل از خانواده سلاح های سری کلاشینکوف AK 47 است. یک سلاح هجومی با خشاب 30 تیری که توسط میخائیل کلاشینکوف طراحی و ساخته شد. تولید انبوه این سلاح در دهه 1950 میلادی آغاز شده و تا به امروز نیز سلاح های تولید شده از این مدل همچنان در خدمت هستند.

 

این سلاح از یک مکانیزم گلنگدن چرخشی و نیروی گاز باروت برای فعال کردن آن استفاده می کند. این سلاح از گلوله های کالیبر 39*7.62 میلی متری استفاده کرده و دارای سه وضعیت آتش ضامن، تک تیر و رگبار است. جنس بدنه این سلاح از فولاد و بخش های دیگر آن از چوب است. قنداق این سلاح نیز در دو مدل ثابت و تاشو نیز عرضه شده است.

 

آشنایی با اعضای خانواده معروف ترین سلاح هجومی جهان+عکس(آماده نیست!!)
AK-47

 

وزن این سلاح بدون خشاب 3 کیلو و 470 گرم و طول آن 880 میلی متر است. نواخت تیر این سلاح در حدود 600 گلوله در دقیقه و برد موثر آن در حدود 300 متر است. سرعت دهانه گلوله های این سلاح در حدود 715 متر بر ثانیه است. بر روی سلاح یک سایت هدف گیری آهنی وجود دارد که می توان آن را برای شلیک تا فاصله 800 متری نیز تنظیم کرد.

در بحث خشاب، به غیر از مدل 30 تیری، گونه های 5، 10، 20، 40، 75 و 100 تیری آن نیز موجود است.

AKM

در اواخر دهه 1950 میلادی مدل ارتقاء یافته از AK 47 به ارتش شوروی سابق تحویل شد. در این مدل طراحان روسی بسیار مشکلات نمونه اولیه را حل کرده و در حقیقت این نمونه از خانواده کلاشینکوف بیش از هر نمونه دیگر تولید شده و در نقاط مختلف جهان به کار رفته است. مدل های زیر مجوعه ای از سری AKM نیز تولید شد که در این زیر مجموعه ها ارتقاهایی به منظور نصب تجهیزات اپتیکی بود.

 

آشنایی با اعضای خانواده معروف ترین سلاح هجومی جهان+عکس(آماده نیست!!)
AKM

 

تغییری در کالیبر یا مکانیزم سلاح به نسبت نمونه قبلی ایجاد نشد اما در این گونه جدید اطمینان پذیری نسبت مدل قبلی افزایش یافته، وزن در حدود یک کیلوگرم کاهش یافته و دقت برای شلیک در حالت رگبار افزایش یافت. این مدل از سری کلاش در تیراژی بیش از 10 میلیون قبضه تولید شده و به اکثر متحدین شوروی سابق صادر شد.

AK-74

با شروع جنگ ویتنام، کارشناسان روسی با سلاح ام 16 و فشنگ های 5.56 میلی متری آشنا شدند. طراحان سلاح در شوروی سابق به این نتیجه رسیدند که نیاز به ارتقایی بر روی AK 47 و AKM دارند. یکی از بزرگترین مشکلات در مدل قبلی عدم کنترل پذیری مناسب در زمان شلیک رگباری بود. در عین حال تجربه جنگ ویتنام ثابت کرد که گلوله های 7.62 روسی با وجود قدرت نفوذ بالا در اجسام سخت، در هنگام برخورد به بافت انسانی مسیر مستقیمی را طی کرده و در صورت عدم هدف گیری مناسب به سمت اعضای حساس بدن احتمال زنده ماندن هدف بسیار بالا خواهد بود.

 

آشنایی با اعضای خانواده معروف ترین سلاح هجومی جهان+عکس(آماده نیست!!)
AK-74

 

طراحان شوروی سابق در سلاح جدید کالیبر را به 39*5.45 میلی متر تغییر دادند. مطلعات انجام شده بر روی این گلوله نشان داد که با استفاده از این گلوله سبک تر سرعت دهانه افزایش یافته و همچنین این گلوله خسارت بسیار بیشتری بر روی بافت انسانی دارد. کنترل پذیری و دقت در AK 74 شدیدا خصوصا در حالت شلیک رگبار به نسبت مدلهای قدیمی تر افزایش یافت.در عین حال شعله پوش نیز نسبت به مدل های قبلی تغییر کرد.

این سلاح در حدود 3 کیلوگرم وزن بدون خشاب، 943 میلی متر طول، نواخت تیر 650 گلوله در دقیقه و سرعت دهانه گلوله 900 متر بر ثانیه و برد موثری در حدود 500 متر دارد. یک نکته جالب درباره این سلاح اینکه بر اساس ادعای رییس وقت سازمان اطلاعات پاکستان، در جریان اشغال افغانستان توسط شوروی سابق، سازمان سیا 5 هزار دلار به مجاهدین پرداخت کرد تا برای اولین بار یک قبضه از این سلاح را که توسط مبارزین افغانی به غنیمت گرفته شده بود به دست آورد.

این سلاح از اواسط دهه 1970 میلادی وارد خدمت ارتش شوروی شده و جنگ افغانستان اولین تجربه رزمی آن به شمار می رفت. یکی از مدلهای موفق و محبوبی که بر اساس AK-74 توسعه یافته است  AKS-74U است. یک اسلحه کوچک شده یا اصطلاحا "کارابین" که بر اساس آ کا 74 برای نیروهای مخصوص و خدمه بالگردها و خودروهای زرهی توسعه یافت. این مدل 2 کیلو و 700 گرم وزن داشته و 735 میلی متر طول دارد.

 

آشنایی با اعضای خانواده معروف ترین سلاح هجومی جهان+عکس(آماده نیست!!)

AKS-74U

آشنایی با اعضای خانواده معروف ترین سلاح هجومی جهان+عکس(آماده نیست!!)
AK-74M

 

در سال 1991 کمپانی روسی ایزماش که تولید عمده سلاح های سری کلاش را بر عهده دارد تولید انبوه مدل AK-74M را به عنوان سلاح سازمانی جدید ارتش شوروی سابق آغاز کرد. این مدل جدیدتر سلاحی با قطعاتی از جنس پلیمر بوده و فلزهای سبک تری در ساخت آن به کار رفته بود و در عین حال نصب تجهیزات جانبی مثل انواع دوربین و نارنجک اندازها بر روی آن ساده تر انجام می شد.

سری AK-100؛ ورود کلاشینکف به قرن بیست و یکم

در سالهای بعد از فروپاشی شوروی سابق چندین مدل از سلاح های خانواده AK توسعه پیدا کردند که به عنوان خانواده AK-100 شناخته می شوند. در حقیقت پایه این مدل ها همان AK-47M بوده که با تغییراتی نیز برای بهبود عملکرد عرضه شده است. هدف عمده روسیه از تولید این سری از سلاح ها بازار صادرات بوده و البته تعدادی از سلاح تولید شده در این سری به برخی از واحدهای خاصی از نیروی های نظامی و انتظامی روسیه نیز تحویل شده است اما همچنان AK-74M به عنوان سلاح سازمانی نیروهای مسلح فدارسیون روسیه شناخته می شود.

AK-101 و AK-102

دو عضو اول سری آ کا 100 روسی در حقیقت تا حد زیادی شبیه به هم هستند. AK-101 سلاحی بر اساس طراحی سری AK-74 است اما با این تفاوت که این سلاح از فشنگ های کالیبر 45*5.56 میلی متر که استاندارد ناتو است استفاده می کند. بخش های عمده این دو سلاح از جنس پلیمر بوده و با قنداق های تاشو به بازار عرضه شده است. وزن AK-101 3 کیلو و 600 گرم، طول آن 943 میلی متر و سرعت دهانه گلوله در آن 910 متر بر ثانیه و نواخت تیر آن 600 گلوله در دقیقه است. این سلاح به ارمنستان، فیجی و ارگوئه صادر شده است.

 

آشنایی با اعضای خانواده معروف ترین سلاح هجومی جهان+عکس(آماده نیست!!)
AK-101 در بالا و AK-102 در پایین

 

مدل AK-102 در حقیقت گونه کارابین و کوچک تر شده از AK-101 است که با همان کالیبر 5.56 میلی متر مسلح می شود. این سلاح 3 کیلوگرم وزن داشته و 824 میلی متر طول دارد.سرعت دهانه گلوله در این سلاح 850 متر در ثانیه و برد موثر آن 500 متر و نواخت تیر آن نیز 600 گلوله در دقیقه است. هر دو مدل این سلاح با ریل های مخصوص نصب سریع انواع سامانه های اپتیکی مجهز شده است.

AK-103 و AK-104

سلاح های بعدی در سری آ کا 100 دو اسلحه AK-103 و AK-104 هستند. در این مدل روسها دوباره به طرف کالیبر معروف 39*7.62 میلی متر رفته و از آن در این دو سلاح بهره بردند. دوباره پایه طراحی بر اساس AK-74M قرار دارد و عمده بدنه سلاح از جنس پلیمر و قطعات پلاستیکی ساخته شده است.

AK-103 وزنی در حدود 3 کیلو و 600 گرم داشته و طول آن 943 میلی متر است. نواخت تیر آن 600 گلوله در دقیقه و سرعت دهانه گلوله در آن 715 متر بر ثانیه است. برد موثر آن در حدود 500 متر است. این سلاح در بازار صادرات نیز حضور داشته و به هندوستان، لیبی و عربستان صادر شده است. ونزوئلا خط تولید این سلاح را از روسیه خریداری کرده است و از آن به عنوان سلاح سازمانی ارتش خود استفاده می کند.

 

آشنایی با اعضای خانواده معروف ترین سلاح هجومی جهان+عکس(آماده نیست!!)
AK-103 در بالا و AK-104 در پایین

 

مدل AK-104 در حقیقت مدل کارابین AK-103 است که با وزنی در حدود سه کیلو و 200 گرم، طول 824 میلی متر و نواخت تیر 600 گلوله و سرعت دهانه 650 متر بر ثانیه به بازار عرضه شده است. این مدل از سلاح در ونزوئلا در کنار AK-103 تولید می شود. برخی از نیروهای ضد تروریست در سوریه نیز به این سلاح مجهز شده اند.

AK-105

این کارابین کوچک در اصل برای جایگزینی با AKS-74U توسعه یافته است و در طراحی و مکانیزم تقریبا به مانند AK-1013 و AK-104 است. تنها تفاوت عمده کالیبر این سلاح است که با فشنگ های 39*5.45 میلی متری مسلح می شود. این سلاح در بخشهایی از ارتش روسیه و نیروهای امنیتی وزارت کشور روسیه وارد خدمت شده و به ارمنستان نیز صادر شده است.

آشنایی با اعضای خانواده معروف ترین سلاح هجومی جهان+عکس(آماده نیست!!)
AK-105

 

وزن این سلاح 3 کیلو و 200 گرم، طول آن 824 میلی متر، نواخت تیر آن 600 گلوله در دقیقه و سرعت دهانه آن 840 متر بر ثانیه است. برد موثر آن 500 متر بوده و قابلیت نصب انواع سامانه های اپتیکی نیز بر روی آن وجود دارد.

AK-107، AK-108 و AK-109

در شوروی سابق بحث طراحی سلاحی با مکانیزمی برای کاهش دادن اثر منفی انرژی حاصل از لگد سلاح در هنگام تیراندازی مطرح بوده و چندین نمونه سلاح نیز بر این اساس ساخته شده اند که البته از سری کلاشینکف نیستند. AEK-971 یکی از این سلاح ها بود که به صورت محدود به نیروهای امنیتی و نظامی شوروی نیز تحویل شده و در جنگ دوم چچن نیز توسط نیروهای روسی مورد استفاده قرار گرفته است.

 

آشنایی با اعضای خانواده معروف ترین سلاح هجومی جهان+عکس(آماده نیست!!)
AK-107

 

اساس این مکانیزم برگشت دادن بخش زیادی از نیروی حاصل از شلیک گلوله به سمت سر لوله سلاح است تا از این روش سلاح کنترل پذیرتری ساخته شود.

در سه سلاح مورد نظر در خانواده AK از این مکانیزم بهره گرفته شده و در نتیجه و بر اساس آزمایشات انجام شده این سلاح بسیار کنترل پذیر بوده و شاید بتوان این سه سلاح را کنترل پذیرترین اعضای سری AK دانست. این سلاح به غیر از حالت شلیک تک تیر و رگبار قابلیت شلیک در حالت سه تیر را نیز دارد.

 

آشنایی با اعضای خانواده معروف ترین سلاح هجومی جهان+عکس(آماده نیست!!)
AK-108

آشنایی با اعضای خانواده معروف ترین سلاح هجومی جهان+عکس(آماده نیست!!)
AK-109

 

تفاوت اصلی این سه مدل در کالیبر مورد استفاده آنهاست که برای AK-107 فشنگ های کالیبر 39*5.45 میلی متر، برای AK-108 فشنگ های کالیبر 45*5.56 میلی متر و برای AK-109 از فشنگ های 39*7.62 میلی متری استفاده می شود. وزن این سلاح 3 کیلو و 800 گرم، طول آن 943 میلی متر و نواخت تیر آن بین 850 الی 900 گلوله در دقیقه است.

AK-12

اما به آخرین سلاح هجومی از سری مشهور AK یعنی AK-12 می رسیم که رسما به عنوان AK-200 هم شناخته می شود. این سلاح در حال حاضر در حال رقابت با یک گونه به روز شده از سلاح AEK-971 برای ورود به خدمت در ارتش روسیه است. سلاح جدید از نظر ظاهری تا حد زیادی همچنان شکل کلی خود را حفظ کرده است. در بخش قنداق تفاوت هایی دیده می شود و اندازه این بخش با توجه به نیاز کاربر تغییر می کند.

این اسلحه دارای 4 حالت کنترل آتش ضامن، تک تیر، 3 تیر و شلیک رگبار است. برگه ناظم آتش نیز در این سلاح در بالای قبضه و در نزدیک دست کاربر شبیه به برگه ناظم اسلحه G-3 از لحاظ دسترسی تیرانداز طراحی و ساخته شده است.

 

آشنایی با اعضای خانواده معروف ترین سلاح هجومی جهان+عکس(آماده نیست!!)
AK-12


یکی از قابلیت های خاص AK-12 بحث توانایی تغییر دادن لوله و کالیبر این سلاح در میدان نبرد است. این قابلیت چند سالی است که در برخی از سلاح های هجومی پیشرفته غربی دیده می شود. در حال حاضر روسها چندین نوع کالیبر را برای این سلاح پیشنهاد دادند که از جمله آنها می توان به 5.54 ، 5.56 و 7.62 میلی متر اشاره کرد. برخی از گزارش ها حکایت از این دارد که روسها کار بر روی ایجاد توانایی شلیک گلوله های کالیبر 6.5 میلی متر و حتی گلوله های سنگین 51*7.62 میلی متر و حتی نمونه شات گان این سلاح را نیز در دست توسعه دارند.

به صورت استاندارد انواع ریل های مخصوص سامانه های اپتیکی بر روی این سلاح نصب شده و انواع سامانه های اپتیکی و کمکی را می توان به راحتی بر روی AK-12 نصب کرد.این اسلحه وزنی در حدود 3 کیلو و 300 گرم، طول 945 میلی متر، نواخت تیر 650 تیر در دقیقه، سرعت دهانه 900 متر بر ثانیه و برد موثر 600 متر را دارد.


[ شنبه 95/1/14 ] [ 10:14 صبح ] [ saba ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب