سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://saba515.ParsiBlog.com
 


[ سه شنبه 94/3/19 ] [ 8:53 صبح ] [ saba ] [ نظرات () ]


[ سه شنبه 94/3/19 ] [ 8:51 صبح ] [ saba ] [ نظرات () ]

                     طرح PMD مهره کلیدی تغییر مذاکرات به نفع غرب

طرح این مقوله نشانه بارز زیاده خواهی غرب است و چنانچه در مقابل آن محکم ایستادگی صورت نگیرد، غرب گام های فراتر از مذاکرات هسته ای را در جهت محدودسازی ایران دنبال خواهد کرد و حدّی برای آن ها وجود نخواهد داشت

شاید روزی که محمد البرادعی مدیر سابق آژانس بین المللی انرژی اتمی در بخشی از آخرین گزارش خود که به سیاق گزارش های دو پهلویش به موضوع مطالعات ادعایی می­ پرداخت، فکر نمی کرد در بخشی از این گزارش که «ابعاد احتمالی نظامی» برنامه هسته­ ای ایران یا همان PMD را مورد توجه و تردید قرار می دهد، چند سال بعد در چنین روزهایی قرائت­ های غیر منطقی غربی ها از آن به یکی از موانع جدی پیشرفت مذاکرات هسته ای بین ایران و گروه 1+5 تبدیل شود.

 اتفاقا البرادعی زمانی این موضوع را مطرح کرد که جمهوری اسلامی ایران با پاسخ به تمام سوالات طرح قبل از آن که موسوم به مدالیته بود، منتظر اعلام تایید وضعیت نهایی ایران از سوی آژانس بود، اما نه تنها در سال آخر مسئولیت البرادعی بلکه تا کنون هم تکلیف مطالعات ادعایی و بررسی ابعاد احتمالی نظامی برنامه هسته ای ایران از سبد دعاویی غیرمنطقی و زیاد خواهانه غرب حذف نشده است و همچنان توسط آمریکا یا دیگر کشورهای اروپایی همچون فرانسه مطرح می شود. مضاف بر این که حتی گاهی به ابزاری برای فشار بیشتر به ایران برای تحمیل نظرات در فرایند توازن بخشی به مذاکره و امکانی برای غرب در جهت برهم زدن مذاکره و ترک میز مذاکره تبدیل شده است. 

در جریان مذاکرات اخیر نیز غربی ها تلاش کردند به نوعی PMD  را در بیانیه لوزان بگنجانند تا به زعم آن ها امکان دسترسی بیشتر برای بازرسی از مراکز و سایت های نظامی جمهوری اسلامی ایران فراهم شود. بیانیه لوزان می گوید: آژانس بین المللی انرژی اتمی از فن آوری های مدرن نظارتی استفاده خواهد کرد و از دسترسی های توافق شده بیشتری از جمله به منظور روشن کردن موضوعات گذشته و حال برخوردار خواهد شد. این جمله گویای تلاش غرب برای تفسیر بیانیه در جهت بازدید از مراکز نظامی است.

حال سوال اصلی این است که آمریکایی­ها و گروه 1+5 چرا و با چه اهداف و انگیزه هایی این همه به این موضوع اصرار دارند؟

بررسی و رمزگشایی از رفتار آمریکایی ها و گروه 1+5 حاکی از این واقعیت است که غرب به مذاکره تنها برای مذاکره برای حل و فصل مساله هسته ای ایران نمی نگرد، بلکه آن را ابزاری می داند که می تواند به وسیله آن در مجامع جهانی و افکار عمومی دنیا برای جمهوری اسلامی ایران، مانع و دست اندازی دست و پا کند. از این رو، برای تک تک اقدامات در عالم واقع سیاست و تک تک بندهای مذاکره در عالم دیپلماسی، برنامه­ریزی و هدفگذاری کرده­اند. به نظر می رسد غربی ها از آن جهت بر گنجاندن pmd  در تمام گزارش های خود اصرار دارند که فکر می کنند می توانند از قِبَل فشار بر این موضوع، برنامه صلح آمیز هسته ای ایران را امنیتی کنند و تصویری تهدیدآمیز از آن برای دنیا بسازند. حفظ اجماع جهانی علیه ایران در این موضوع حتی چه بسا بیشتر از هدف اول برای آن ها دارای اهمیت است، زیرا آن ها با همین اجماع بود که توانستند 6 قطعنامه در شورای امنیت علیه ایران به تصویب برسانند و امروز با اجماع سازی نسبی در دنیا بر سر افزایش فشارهای تحریمی علیه ایران هم قصد دارند عرصه را بر مردم ایران تنگ کنند، بنابراین غرب می داند اگر زلف برنامه هسته ای ایران را به امنیت گره نزند ساختمان و اساس تحریم ها سست شده فرو خواهد ریخت.

هدف مهم بعدی از اصرار بر ابعاد احتمالی نظامی، تحت فشار قرار دادن ایران برای باز کردن درب های مراکز و سایت­های نظامی خود است. البته این موضوع در گذشته ذیل مداومت بر بودن پرونده ایران در شورای امنیت دنبال می شد، اما به مرور سوژه تلاش برای گشودن درهای مراکز هسته­ای و نظامی برای بازرسی به روی دشمنان به یک موضوع مستقل و جدی برای غرب تبدیل شده است،  در حالی که مراکز نظامی هر کشوری به مثابه ضروریات اولیه آن است و هیچ کشوری اجازه بازرسی از آن ها را حتی به کشورهای دوست خود نمی دهد. دو سال قبل بود که مردم اروپا فهمیدند در کشورشان زندانی های مخفی زیادی وابسته به سازمان سیا وجود دارد و سیاستمداران آن ها این موضوع را سال ها از آنان پنهان کرده بودند. در اینجا دولتمردان غربی اجازه نداده بودن مردم کشورشان وجود یک زندان امنیتی وابسته به یک کشور دیگر را در کشور خود بفهمند، اکنون جمهوری اسلامی ایران با چه منطقی اطلاعات مراکز نظامی خود را در اختیار کشورهایی که دیوار بلند بی اعتمادی را برافراشته اند، قرار دهد؟

ناقض صلح جهانی جلوه دادن جمهوری اسلامی ایران و پیوند زدن پرونده هسته ای به برنامه های نظامی و محدودسازی ایران در حوزه های دفاعی، بویژه موشک های بالستیک و طرح های بازدارندگی در حوزه هوافضا را هم می توان به فهرست اهداف و انگیزه های آمریکایی ها و غربی ها اضافه کرد.

بر این اساس هیچ توجیهی وجود ندارد که بازدید از مراکز نظامی وارد گفتگوهای هسته ای شود و غربی ها موفقیت مذاکرات را مشروط به آن کنند. این مقوله نشانه بارز زیاده خواهی غرب است و چنانچه در مقابل آن محکم ایستادگی صورت نگیرد، غرب گام های فراتر از مذاکرات هسته ای را در جهت محدودسازی ایران دنبال خواهد کرد و حدّی برای آن ها وجود نخواهد داشت./


[ سه شنبه 94/3/19 ] [ 8:48 صبح ] [ saba ] [ نظرات () ]

                               سناریوی جنگ نیابتی در منطقه

  یکی از اسناد پنتاگون تاکید می‌کند سلفی ها، اخوان المسلمین و القاعده (در عراق) نیروهای عمده رهبری کننده شورش هستند.

پایگاه بصیرت،  وضعیت بحرانی منطقه خصوصاً در سوریه و عراق، حاکی از واقعیت تلخی است که می توان آن را «جنگ نیابتی» نامید. ایجاد فتنه و جنگ افروزی داخلی میان گروه های متضاد دینی و سیاسی، حربه ای است که غرب ومتحدانش از سال ها پیش در منطقه به کار گرفته اند. البته این ادعایی نیست که از سوی جبهه مقاومت مطرح شده باشد؛ اکنون اسناد فراوانی منتشر شده که سناریوی جنگ طائفه ای در منطقه را با اطلاعات تفصیلی بیان می کند. برای نمونه طبق اسنادی که از سوی برخی محافل اطلاعاتی درغرب منتشر شده است ظهور یک «امارت سلفی تندرو» برای انزوای نظام سوریه، طرحی بوده که از سال ها پیش توسط آمریکا، کشورهای خلیج فارس و ترکیه طراحی و اجرا شده است. طبق اسناد طبقه بندی نشده ایالات متحده، پنتاگون رشد احتمالی داعش را به عنوان نتیجه مستقیم این راهبرد پیش بینی کرده و هشدار داده این موضوع می‌تواند عراق را بی ثبات کند. اما به رغم این پیش بینی که حمایت کشورهای غربی، خلیج فارس و ترکیه از معارضان سوریه می تواند به ظهور «امارت اسلامی» در عراق و سوریه منجر شود، در اسناد منتشر شده نشانه ای از تصمیمی برای عقب گرد از سیاست حمایت از شورشیان سوری مشاهده نمی شود. بر عکس، در نظر حامیان شورش در سوریه، ظهور وتقویت القاعده در این کشور به عنوان فرصتی راهبردی برای انزوای بشار اسد توصیف شده است. یکی از اسناد پنتاگون نیز تاکید می‌کند سلفی ها، اخوان المسلمین و القاعده (در عراق) نیروهای عمده رهبری کننده شورش هستند و افزایش شورش در سوریه به طرز فزاینده‌ای جهت گیری فرقه ای به خود گرفته و حمایت متنوع قدرت‌های مذهبی و قبیله ای سنی ها در سراسر منطقه را جلب کرده است. در این سند تصریح شده بود امکان ت??کیل امارت سلفی در شرق سوریه وجود دارد و این دقیقاً همان چیزی است که حامیان معارضه برای انزوای دولت بشار اسد می خواهند.

همچنین طبق سند طبقه بندی شده سری از سازمان اطلاعات ارتش آمریکا (DIA) در سال 2012، بدنه اصلی شورشیان ضد اسد در آن  دوران، از اسلامگرایان وابسته به گروههایی مثل القاعده تشکیل شده بود که در نهایت داعش را تاسیس کردند. به رغم ادعای آمریکا مبنی بر مبارزه با القاعده، حمایت غرب و متحدانش از این گروه ها ادامه یافت. در یک بخش دیگر تحت عنوان «فرضیه های آینده بحران» گزارش سازمان  اطلاعاتی ارتش آمریکا پیش بینی می کند که در مدت زمانی خاص، نظام سوریه بقا می یابد و کنترل این کشور را در اختیار خواهد داشت، اما بحران با اوج گرفتن جنگ های نیابتی ادامه خواهد یافت. این سند همچنین ایجاد منطقه حایل امنیتی تحت نظارت بین المللی  مانند آنچه که در بنغازی لیبی  اتفاق افتاد را پیشنهاد کرده است. در همین راستا چهار سال پیش یک گزارش سفارشی موسسه «راند کرپ» از ایالات متحده خواسته بود بر سر نبرد سنی و شیعی با جانبداری قاطعانه از رژیم های محافظه کار سنی علیه جنبش های شیعی (حزب الله، علوی ها، زیدی ها و...) سرمایه گذاری کند. در این سند تاکید شده  قدرت و نفوذ ایران در خلیج فارس از طریق تقویت رژیم های رژیم های سنتی سنی محدود شود. گزارش «راند کرپ» تایید می کند که سیاست «تفرقه بیانداز و حکومت کن» که معروف به سیاست استعمار انگلیس است، امروز هم کاربرد زیادی دارد.

اسناد فوق که مشتی از خروار است ما را به نتیجه می رساند که ایجاد بحران به ویژه در منطقه خاورمیانه که بستر شکاف های قومی، طائفه ای وسیاسی در آن شدید است؛ جزء سیاست های راهبردی غرب خصوصاً آمریکا و هم پیمانان منطقه ای آن به ویژه رژیم صهیونیستی بوده و نبردهای نیابتی در همین چهارچوب شعله ور شده و متاسفانه همچنان تداوم دارد.


[ سه شنبه 94/3/19 ] [ 8:46 صبح ] [ saba ] [ نظرات () ]

عربستان پس از طوفان قاطعیت 

این جنگ نه‌تنها به قربانی شدن عربستان در مصاف با جبهه مقاومت منجر خواهد شد، بلکه شرایط را برای تجزیه این کشور در قالب سناریوهای از پیش طراحی شده توسط نظام سلطه فراهم خواهد ساخت.

پایگاه بصیرت،  این بار اول نیست که کشور یمن مورد حمله و تجاوز همسایه شمالی خود قرار گرفته است، سعودی‌ها قبلاً نیز بارها به اَشکال مختلف این سرزمین را مورد تعدی قرار داده‌اند، از جمله در سال 1934 میلادی که عربستان موفق شد با سوءاستفاده از وضعیت نسبتاً آشفته حاکم بر یمن، سه استان واقع در شمال شرق یمن یعنی نجران، جیزان و عسیر در نزدیکی‌های تنگه باب‌المندب را از خاک یمن جدا کرده و به خاک خود ضمیمه کند، در سال 2010 و هم‌اکنون درسال 2015 نیز نظر سوء عربستان نسبت به این کشور آشکار شده است.

در همین مدت آل‌سعود چندین‌بار نیز حکام دیکتاتور یمن را در کشتار شیعیان این کشور همراهی کرده است، سال‌ها پیش نیز  وهابی‌های عربستان طی چند مرحله، با لشکرکشی به شهرهای نجف و کربلا در عراق، هزاران مرد و زن و کودک بی‌گناه را قتل‌عام کرده‌اند، اصولاٌ بلندپروازی و جاه‌طلبی‌های آل‌سعود محدود به مرزهای یمن نمی‌شود، بلکه از دیرباز، مرز و سرزمین همه کشورهای عربی موجود در شبه‌جزیره عربستان به نوعی مورد طمع سعودی‌ها قرار داشته است، به‌گونه‌ای که تاکنون تقریباً هیچ‌یک از پیمان‌ها و قراردادهای منعقده بین این کشور با همسایگانش بر سر منازعات مرزی به نتیجه قطعی نرسیده است.

در واقع این وضعیت را باید حاصل پول‌های بادآورده نفتی و تقسیم آن با سردمداران نظام سلطه و سرمایه‌ و مشارکت آنها در چپاول منابع مسلمین دانست، مشارکتی که حمایت همه‌جانبه استکبار از این رژیم را درپی داشته و سیل ا??واع تسلیحات نظامی را به این کشور سرازیر کرده است و حکام عربستان با اتکاء به همین حمایت‌ها و تسلیحات است که فکر می‌کنند می‌توانند و حق دارند، داعیه رهبری جهان عرب و به زعم خود حتی جهان اسلام را داشته و هر ظلم و جنایتی را مرتکب شوند، اما به تعبیر رهبر فرزانه انقلاب اسلامی(دامت برکاته) گویا فراموش کرده‌اند، وقتی به اصطلاح مدعی دومین ارتش قدرتمند دنیا با همه تسلیحات و تجهیزات خود نتوانست در برابر اراده آهنین ملت قهرمان و مقاوم لبنان و یا فلسطین در یک منطقه بسیار کوچک و کاملاً تحت محاصره کاری از پیش ببرد، ارتش ناکارآمد و استیجاری عربستان نیز هرگز در این جنگ موفقیتی کسب نخواهد کرد.

از آنجا که این جنگ به‌تدریج مشروعیت کاذب خود را از دست داده، لذا همانگونه که رهبر معظم انقلاب اسلامی فرمودند؛ تداوم این رویکرد یک خطای استراتژیک دیگر از سوی عربستان به شمار می‎‌رود و با توجه به شرایط مورد اشاره در هر حال به شکست آنها منجر خواهد شد، از همین‌رو سعود‌ی‌ها تنها چند گزینه محدود پیش رو دارند، یا تلاش خواهند کرد با میانجی‌گری کشور یا کشورهای ثالث، حتی‌المقدور آبرومندانه از این باتلاق خارج شوند، یا برای کسب اهداف نامشروع خود ناجوانمردانه به تشدید جنگ‌های داخلی و مسلمان‌کشی در یمن مبادرت خواهند نمود و یا کوشش خواهند کرد تا با تداوم این آتش‌افروزی و تبدیل یمن به یک سرزمین به‌اصطلاح سوخته، عقده ناکامی‌ها، حقارت‌ها و ‌ جاه‌طلبی‌های خود را نسبت به مردم بی‌دفاع یمن خالی نمایند.

از آنجا که نزد افکار عمومی جهان؛ اولاً انقلاب نوپای یمن نمی‌توانست برای عربستان تهدید به‌ حساب آید و ثانیاً این نبرد در شرایط کاملاً نابرابر و ناجوانمردانه به مردم یمن تحمیل شده و ثالثاً دستاورد مشخصی را برای عربستان در پی نداشته است، لذا در هر حالت شکست متجاوز تلقی خواهد شد و پیامدهای منفی فراوانی را برای آل سعود در پی خواهد داشت، اما بدیهی است که انتخاب گزینه‌ای مشابه دو گزینه آخر می‌تواند با عواقب ناخوشایندتری برای حکام عربستان مواجه باشد، نتایجی که برخی از مهمترین آنها عبارتند از:

  1. به چند دلیل شکست عربستان نتیجه محتوم این جنگ خواهد بود؛

1.1.  رتش این کشور علی رغم در اختیار داشتن انبوه تسلیحات نسبتاً مدرن، بدون کمک مستشاران خارجی و نیروهای استیجاری قادر به استفاده مطلوب از تجهیزات خود در یک جنگ فرسایشی و درازمدت نیست

1.2.  نیروهای عربستانی فاقد انگیزه، تجربه، شجاعت و سایر شرایط لازم برای یک جنگ تمام عیار در زمین و هوا و دریا هستند.

1.3.   حضور قبائل متعدد مخالف آل‌سعود در مناطق بیابانیِ گسترده در نقاط مختلف از جمله شمال یمن و اشراف و تسلط انصارالله به مرزهای شمال شرق یمن و نیز پیش‌بینی و حضور ارتش یمن و انصارالله در سایر مرزها از جمله سواحل جنوبی یمن، راه این کشور برای ورود به خاک این کشور را کاملاً مسدود ساخته است.

1.4.   ارتش تقریباً کلاسیک عربستان در برابر جنگ‌های چریکی و نامنظم به‌شدت آسیب‌پذیر است.

1.5.  کارشناسان نظامی معتقدند، یمن از نظر موقعیت جغرافیایی و امکان بهره‌گیری از نیروی زمینی و دریایی نسبت به عربستان در موقعیت کاملاً برتری ساز قرار دارد.

2. این جنگ علاوه بر هزینه‌های سنگین ناشی از بکارگیری نیروهای اجاره‌ای و استفاده از تجهیزات و مهمات گرانقیمت، می‌تواند باعث تحمیل خسارت‌های جبران‌ناپذیر حاصل از گسترش احتمالی دامنه جنگ به پایگاه‌های نظامی، پالایشگاه‌ها، پایانه‌های نفتی، بنادر و سایر تأسیسات شهری و زیربنایی عربستان گردیده و ضربات سنگینی را به اقتصاد وابسته این کشور وارد نموده و بی‌شک آثار آن نارضایتی‌های عمومی در داخل این کشور را تشدید خواهد نمود.

3.بی‌شک گسترش این جنگ، جریان عبور انرژی در منطقه را با مشکل مواجه ساخته و بازار بین‌المللی نفت را نیز متأثر نتایج خود خواهد ساخت و در نتیجه به بحران اقتصادی کشورهای غربی دامن خواهد زد و روند ورشکستگی کامل آنها را تسریع خواهد نمود.

4.این جنگ وحشیانه و ظالمانه می‌تواند به افشای بیش‌ازپیش ماهیت استکباری و غیرانسانی آل‌سعود و نیز اثبات سرسپردگی و همراهی این کشور با دشمنان قسم خورده اسلام و بشریت منجر و کینه و نفرت نسبت به آل‌سعود در ممالک اسلامی(اعم از سنی و شیعه) و سایر کشورهای جهان را مضاعف نموده و در نتیجه انزوای کامل این رژیم را در پی داشته باشد و شرایط برای محاکمه حکام جدید آل‎سعود به عنوان جنایتکار جنگی را فراهم و امکان سقوط آنها را تسریع نماید.

5.با توجه به نتایج قابل پیش‌بینی در مورد نتیجه ناموفق این جنگ، نه تنها این تجاوز انسجامِ مطلوبِ موردنظر عربستان در داخل و خارج این کشور را در پی نخواهد نداشت، بلکه ناکارآمدی و بی‌کفایتی حُکام جدید را اثبات و باعث تشدید اختلاف‌نظر بین شاهزادگان سعودی گردیده و امکان بروز و گسترش جنگ‌های داخلی در این کشور را امکان‌پذیر می‌سازد و بالعکس وحدت و انسجام مردم و قبائل مختلف یمن بر ضد آل‌سعود را دوچندان ساخته و اجماع افکار عمومی جهان علیه رفتارهای غیر منطقی حکام عربستان را نیز تقویت خواهد کرد.

6. با توجه به تلاش گسترده آل‌سعود برای تجهیز، تسلیح و استفاده ابزاری از گروه‌های تکفیری در این جنگ و با توجه به‌ اینکه جنگ با یمن از هم‌اکنون محکوم به شکست می‌باشد، لذا تداوم این وضعیت می‌تواند، پس از پایان منازعه، زمینه‌های نفوذ گروه‌های تروریستی از جمله؛ داعش به خاک عربستان را تسهیل و به تحقق افکار بلندپروازانه این گروه‌های مرتجع و جنایتکار برای تسلط بر جهان اسلام کمک نماید و لذا قبل از هر کشوری  منافع و امکان استمرار حکومت حکام آل‌سعود را در معرض خطر قرار خواهد داد و پایه‌های این حکومت را بیش از پیش و به شدت متزلزل خواهد ساخت.

7. عدم همراهی مطلوب و موردنظرِ عربستان از سوی کشورهای فراخوان شده برای ائتلاف نشان داد که شکست حتمی و قطعی عربستان در این نبرد سرانجام به تضعیف جایگاه و موقعیت عربستان خواهد انجامید و در نتیجه نه‌تنها اندک اعتبار باقیمانده و نقش ادعایی رهبری آل‌سعود بر جهان عرب و اسلام را به‌طور کامل بر باد خواهد داد، بلکه شرایط بعد از جنگ به یک فرصت مناسب برای طرح و پیگیری حقوق از دست رفته همسایگان این کشور بر سر اختلافات و منازعات مرزی تبدیل خواهد شد.

8. این جنگ نه‌تنها به قربانی شدن عربستان در مصاف با جبهه مقاومت منجر خواهد شد، بلکه شکست قطعی عربستان در این جنگ نیابتی، نقش ژاندارمی عربستان در منطقه را از آنها سلب و شرایط را برای تجزیه این کشور  در قالب سناریوهای از پیش طراحی شده توسط نظام سلطه فراهم خواهد ساخت.

9. از آنجا که رسانه‌های غربی در یک حرکت شیطنت آمیز، این درگیری را جنگ بین ایران و عربستان تعریف کرده‌اند، لذا بدیهی است که پیامدهای فوق، سبب تغییر توازن استراتژیک در منطقه به نفع نهضت بیداری اسلامی گردیده و موقعیت جبهه مقاومت به‌ویژه ایران در ایفای نقش‌های بین‌المللی و سایر فعالیت‌های دیپلماسی و نیز مذاکرات هسته‌ای را تقویت و با گسترش همبستگی‌های انقلابی، نتیجه متفاوت و معکوسی را برای آل‌سعود و سایر کشورهای استکباری حامی و همپیمان آن به همراه خواهد داشت.

 در هرحال سران و دولتمردان کشورهای اسلامی نباید فراموش کنند که گسترش جنگ‌های نیابتی، امثال جنگ اخیر عربستان با یمن توطئه‌ای جدید برای ایجاد تفرقه و نابودی اسلام و کشورهای اسلامی به دست خود مسلمانان و با نام اسلام است و نتایج آن چیزی جز خدمت به آمریکا و رژیم اشغالگر قدس و سایر کشورهای سلطه‌گر نیست.

 


[ سه شنبه 94/3/19 ] [ 8:44 صبح ] [ saba ] [ نظرات () ]

 

باطولانی شدن مذاکرات هسته ای در دولت یازدهم و افزایش زیاده خواهی های آمریکا و غرب و گذاشتن شرط و شروط اهانت آمیز و ذلت بار، روز به روز مردم به اشتباه بودن این شرایط بیشتر ازعان می کنند و بر منتقدان این روند مذاکره افزوده می گردد. نظرسنجی هایی که طی این هفته از سوی دو سایت حامی دولت (خبرآنلاین و نواندیش) و برنامه پایش (صداوسیما) انجام شد همگی حاکی از این است که تعداد منتقدان به این روند حدوداً 70 درصد و تعداد موافقان این روند حدوداً 30 درصد است و این نزدیکی در سه نظرسنجی که توسط رسانه های مختلف و با جهت گیری های مختلف انجام شده است، حقیقتاً قابل تأمل است. آنچه که هم اکنون سوال جدی اذهان عمومی است این است که آیا با بهم زدن این روند مذاکره می توان مشکلات کشور را حل کرد که پاسخ به این مسئله را در چهار بند ارائه می کنم:

  • اولین سوال جدی این است که آیا راه مذاکره در نهایت می تواند به توافقی ختم شود که تحریم ها را حذف کند و حقوق هسته ای را حفظ نماید؟! آیا تحقق شعار انتخاباتی جناب روحانی اساساً با این روند میسر است؟! آیا طی دو سال گذشته و با توجه به به روند موجود ما به نقطه ای نزدیک می شویم که تحریم ها لغو و حقوق هسته ای حفظ شود و یا این که به سمتی می رویم که تنها بخش کوچکی از تحریم ها آن هم به صورت موقت و مشروط تعلیق گردد و در ازای این مسئله به سمتی می رویم که حتی قادر به تأمین نیازهای نیروگاه بوشهر نیز نباشیم و در کنار این دو معضل، با بازرسی های سخت از تمام مراکز غیرهسته ای، نظامی و امنیتی و بازجویی از مقامات هسته ای و امنیتی دچار معضلات شدید امنیتی می گردیم. همانطوری که مشاهده می کنید عملاً در این که روند فعلی مذاکره بتواند به تنهایی طرف مقابل را مجبور به احترام به حقوق مان نماید نه تنها میسر نیست بلکه در نهایت موجب قانونی شدن و تشدید فشارها علیه ایران و بروز مسائل امنیتی و شروع موج جدید ترورها در کشور و آسیب پذیری در برابر حملات و یا تهدیدات نظامی می گردد.
  • علی رغم این که شرایط فعلی ما در مذاکره نشان می دهد که زیاده خواهی های غرب عملاً در برخی موارد به نتیجه رسیده است اما برخی می گویند که با توجه به تعهداتی که در ژنو و لوزان داده ایم عملاً بلند شدن از میز مذاکره موجب تبعات حقوقی برای ما می گردد، که این مسئله از دو جهت قابل بررسی است، اول این که تبعات امنیتی که در نتیجه ادامه این شرایط برای ما ایجاد می شود به مراتب سنگین تر از تبعات حقوقی آن است و دوم این که در حالی که طرف مقابل به اذعان مذاکره کنندگان ما به توافقات قبلی پایبندی نشان نداده است و مدام توقعات فراتر و ناقض توافقات قبلی مطرح می کند، عملاً تبعات بهم خوردن مذاکرات را می توان متوجه او نمود و از تبعات حقوقی این توافقات هم متضرر نشد.
  • آیا حل مشکلات اقتصاد کشور به لحاظ مدیریتی اساساً ممکن است؟ پاسخ این سوال را بدون در نظر گرفتن توان داخلی کشور نمی تواند داد. کشوری که به لحاظ منابع طبیعی، نفت، معادن مختلف، آب و هوای چهارفصل، اراضی مناسب برای کشت و به لحاظ منابع جوان و تحصیلکرده انسانی دارای ویژگی های بارز است چرا نباید بتواند مایحتاج ضروریش را تولید کند؟! به راستی چه چیزی جز سوءمدیریت و ناسپاسی نسبت به منابع و استعدادهای کشور عامل این نیازمندی هاست؟! چگونه است که کشورهایی که از این همه منابع برخوردار نیستند می توانند بدون نفت کشورشان را مدیریت کنند ولی در کشور ما تمام اقتصادمان با تغییر قیمت نفت دچار تنش می گردد؟! چرا در کشور ما باید باشگاه های دولتی فوتبال حقوق های کلان به بازیکنان شان بدهند و مالیاتی به مراتب کمتر از مالیات واقعی از ایشان دریافت گردد، ولی در کشورهای اروپایی تا 50 درصد از درآمد واقعی یک فوتبالیست را مالیات بگیرند؟! چرا باید در کشور ما رئیس جمهورمان از شفافیت اقتصادی باید به سرک کشیدن در زندگی مردم تعبیر کند؟! چرا کارمندان و کارگران باید مالیات شان را جیرینگی بدهند و دلالان و واسطه گرها از چنگال مالیات فرار کنند؟! چرا در این کشور باید اتلاف آب، برق، سوخت، زمان و منابع انسانی بیش از کشورهای برخوردار باشد؟! چرا باید ارزهای زیادی از کشور برای خرید اقلام تجملاتی و میلیاردی از کشور خارج شود؟! چرا باید ساخت پالایشگاه های بنزین تعطیل شود و به جای آن به واردات بنزین های آلوده افتخار کنیم؟ چرا باید میزان اتلاف گندم هنگام برداشت، نگهداری، حمل و نقل و پخت و مصرف نان حدود 50 درصد باشد؟! به چه دلیل باید نرخ بهره وری نیروی کار در کشور ما اینقدر پایین باشد؟! آیا نمی توان به لحاظ ساختاری، مدیریتی و سیاستگذاری کاری کرد که شاخص بهره وری در تمام زمینه ها بالا برود؟! پاسخ همه این سوالات مشخص است اما آنچیزی که باعث حل اینها می شود احساس نیاز و اراده برای حل آنهاست، به نظر می رسد هیچ دولتی حاضر به چشم پوشی از درآمد راحت نفتی نیست و به نظر می رسد هیچ دولتی تمایل به افزایش شفافیت و سلامت اقتصادی ندارد! و گرنه به یقین می توان با شبکه سازی اطلاعات اموال منقول و غیر منقول و ارز و حساب های بانکی را کسب و موجبات مدیریت هوشمندانه، مدبرانه، بهره ور و بی تنش را در زمین های مالیات، یارانه، مبارزه با مفاسد و کنترل تنش های اقتصادی رقم زد؛ اعتقاد جدی ما این است که می توان کشور را به مراتب بیش از شرایط فعلی در برابر تنش های بیرونی اقتصادی و تحریم ها مقاوم نمود و این نسخه همانی است که از آن به اقتصاد مقاومتی تعبیر می کنیم، اقتصادی که به جای این که مبنای اصلی آن سودآوری باشد مبنای اصلیش افزایش مقاومت داخلی باشد.
  • آیا باید اساساً مذاکرات را دنبال نکرد؟! مسلماً جواب منفی است، بلکه بهترین روش تلفیق مذاکره عزتمندانه با تقویت اقتصاد داخلی کشور به لحاظ افزایش میزان مقاومت در برابر تنش های خارجی و داخلی است. در شرایطی که اقتصاد کشور به لحاظ مقاومت در برابر تحریم ها به نقطه قابل تحمل رسیده باشد، دیگر اهرم تحریم کارآیی خود را از دست می دهد و هزینه اش بیش از منافعش می گردد و دراین صورت است که طرف مقابل دست از تحریم اقلام و بخش های تقویت شده ما برمی دارد. تنها عاملی که باعث شد بنزین در فهرست کالاهای تحریمی قرار نگیرد همین تقویت داخلی در تولید بنزین و سهمیه بندی آن بود، تنها عاملی که باعث شد لاستیک خودرو تحریم نشود و موتورش تحریم شود این بود که ما در تولید لاستیک توانایی داشتیم ولی هنوز در تولید موتور نداریم، نگاهی به اقلام تحریمی نشان می دهد که در همه آنها دچار ضعف هایی هستیم که اگر آنها را حتی به صورت نسبی مرتفع سازیم عملاً تحریم آن بخش را از موضوع و دستور کار خارج می کنیم. پس بهترین روش، اجرای اقتصاد مقاومتی با ارتقا و اهتمام تولید ملی، اصلاح الگوی مصرف، شفایت اقتصادی، سلامت اقتصادی، مدیریت صحیح و اصولی، اصلاح فرهنگ کار و بهره وری، پیشرفت های علمی و ... است و این عامل باعث تقویت پشتوانه مذاکرات در جهت ایستادگی در برابر باج خواهی ها می گردد و گرنه با روحیه ما نمی توایم هیچ چاره ای جز تسلیم و سازش وجود نخواهد داشت.

[ دوشنبه 94/3/18 ] [ 8:0 صبح ] [ saba ] [ نظرات () ]

 

 

مقدمه
سنگ معدنی اورانیوم به کمک حفاری از زمین استخراج شده و پس از انجام فرایندهایی، اورانیم خالص به دست می‌آید. بعد از انجام تمام فرایندها، اکسید اورانیوم از سنگ معدنی آن به دست می‌آید. اکسید اورانیم شامل دو نوع اورانیوم (ایزوتوپ) به نام‌های U-235 و U-238 است. U-235 ماده‌ای است که به عنوان سوخت، در نیروگاه‌های هسته‌ای به کار برده می‌شود. حدود 99% اکسید اورانیومی که از معادن به دست می‌آید از U-238 تشکیل شده است. بنابراین باید به طریقی U-235 از U-238 جدا شده و غلظت U-235 افزایش یابد. فرایند تغلیظ U-235، غنی‌سازی اورانیوم نامیده می‌شود و دستگاه‌های سانتریفیوژ بخش مرکزی فرایند غنی‌سازی را تشکیل می‌دهند.
 
 

 

وزن U-235 اندکی کمتر از U-238 است. به کمک این اختلاف وزن، می‌توان U-235 را از U-238 جدا کرد. حاصل مرحله‌ی اول واکنش‌دادن اورانیوم با اسیدهیدروفلوریک (HF)، یک اسید فوق‌العاده قوی است. بعد از چندین مرحله واکنش، گاز هگزافلورایداورانیوم  (UF6)به دست می‌آید. در این لحظه اورانیم به صورت گاز درآمده، و کارکردن با آن راحت‌تر است. گاز، داخل دستگاه‌های سانتریفیوژ قرار داده می‌شود و با سرعت بسیار زیاد به دور مرکز خود به چرخش در می‌آید. نیروی گریز از مرکز حاصل از چرخش دستگاه، هزاران بار قدرتمندتر از نیروی جاذبه‌ی زمین است. در اثر آن، اتم‌های U-238 که کمی سنگین تر از U-235 هستند، به سمت دیواره‌های دستگاه سانتریفیوژ حرکت می‌کنند و اتم های سبک‌تر U-235 بیشتر در مرکز دستگاه باقی می‌مانند. انجام این فرایند، غلظت اورانیوم را اندکی افزایش می‌دهد، به طوری‌که وقتی گاز از مرکز دستگاه خارج می‌شود، غلظت U-235 آن کمی نسبت به قبل افزایش پیدا کرده است. بنابراین گاز خارج شده، در یک دستگاه سانتریفیوژ دیگر قرار داده می-شود تا دوباره بیشتر غلیظ شود. اگر این کار هزاران بار انجام شود، گازی به دست می‌آید که به شدت از U-235 غنی شده است. 
 
 
در یک تاسیسات غنی سازی، هزاران دستگاه سانتریفیوژ وجود دارند که به صورت آبشارهایی بلند به یکدیگر متصل هستند. در پایان زنجیره‌ی بلند سانتریفیوژها، گاز هگزافلورایدی به دست می‌آید که دارای غلظت بالایی از اتم‌های U-235 است.
 
 
ساخت دستگاه‌های سانتریفیوژ احتیاج به فناوری پیشرفته‌ای دارد. این دستگاه‌ها باید با سرعت بسیار بالایی حدود 100 هزار دور در دقیقه، به دور محور خود بچرخند. برای چرخش با این سرعت، سانتریفیوژ باید:
 
بسیار سبک بوده و در عین حال مجهز به موتورهای قوی باشد.
به خوبی تراز شده باشند.
دارای یاتاقان‌هایی با قابلیت کارکرد در سرعت‌های بالا باشد که معمولا از نیروی مغناطیسی برای کاهش اصطکاک در آن‌ها استفاده می‌شود. 
 
گرد هم آوردن این سه پارامتر که لازمه‌ی هر دستگاه سانتریفیوژی است، برای اغلب کشورها غیرممکن است. ولی به دلیل گسترش تجهیزات و وسایل کنترلی رایانه‌ای دقیق و در عین حال ارزان قیمت، امروزه این‌کار آسان‌تر شده و درنتیجه کشورهای بیشتری درتلاش‌اند تا به فناوری هسته‌ای دست یابند.
 
پس از غنی‌سازی، گاز هگزافلوراید باید دوباره به فلز اورانیوم تبدیل شود که این کار با افزودن کلسیم انجام می‌شود. کلسیم با فلوراید واکنش داده، نمک تولید می‌کند و فلز اورانیوم خالص از آن جدا می‌شود. به‌وسیله‌ی این فلز غلیظ شده U-235، می‌توان یک نیروگاه هسته‌ای ساخت.
 


[ دوشنبه 94/3/18 ] [ 7:46 صبح ] [ saba ] [ نظرات () ]

ژنو 10 را کربلای چهار نکنید!

ما آدم‌ها غالباً از خود متشکریم. این احساس رضایت معمولاً خودشگفتی و خودرأیی را نیز با خود به همراه می‌آورد و به همین میزان گوش انسان را برای شنیدن نصیحت‌ها و هشدارها سنگین می‌کند.

محمد ایمانی در یادداشتی برای کیهان نوشت: ما آدم‌ها غالباً از خود متشکریم. این احساس رضایت معمولاً خودشگفتی و خودرأیی را نیز با خود به همراه می‌آورد و به همین میزان گوش انسان را برای شنیدن نصیحت‌ها و هشدارها سنگین می‌کند. آن وقت انسان از تدبیر برهنه می‌ماند حال آن که خیال می‌کند جامه درایت و تدبیر بر تن دارد. از خود متشکر بودن، از هیچ انسانی پذیرفته نیست و از مدیرانی که امور مردم برعهده آنهاست، نپذیرفتنی‌تر. فرقی هم نمی‌کند آن مدیر هاشمی باشد یا خاتمی، احمدی‌نژاد باشد یا روحانی.

رئیس جمهور محترم پریروز در جمع استانداران و فرمانداران به تحسین و تمجید عملکرد اقتصادی دولت پرداخت و سپس مذاکرات را به اقتصاد گره زد و گفت مذاکرات با تدبیر پیش می‌رود و جامعه با نشاط است اما عده‌ای حنظل با خود آورده‌اند و نمی‌خواهند کام مردم شیرین شود. راستگویی دولت و تحمل منتقدان و ثبات اقتصادی و تدبیر امور از دیگر محورهای سخنرانی آقای روحانی بود. رئیس جمهور همچنین گفت «متأسفانه یا خوشبختانه خواب هم نمی‌بینیم به فال و فالگیر و جن‌گیر هم از ابتدا معتقد نبودیم چرا که مبنای ما مشورت با صاحب‌نظران، انجمن‌های تخصصی و جمع‌های تخصصی است. قرارمان از ابتدا این بوده که با آنها مشورت کنیم». پرسش مهم در این میان این است که آیا جامعه نیز همین قضاوت را دارد؟ منتقدان به کنار، آیا مؤتلفان و حامیان سیاسی دولت نیز بر پیکر دولت، جامه تن‌آرای تدبیر و عقلانیت را می‌بینند یا نه و اگر نمی‌بینند باید با آنها نیز با همان زبان مهربانی که با منتقدان سخن گفته می‌شود، سخن گفت؟!

این چه احساس خطر مشترکی است که فراتر از منتقدان، رسانه‌ها و سیاستمداران حامی دولت را فرا گرفته و مدام دارند آژیر هشدار می‌کشند که جامه تدبیر کجاست؟ به این نمونه‌ها که گزیده‌ای از بسیار است، عنایت کنید. حسین کمالی وزیر کار دولت اصلاحات در مصاحبه با شرق ضمن انتقاد به برخی بی‌تدبیری‌های اقتصادی می‌گوید «با این مسائل مشخص است که اعتماد مردم به دولت از بین می‌رود. سخنگوی دولت را باید به چالش کشید تا جوابگو شود. دولت به دنبال استفاده از روش‌های ساده است، دنبال دردسر و کارهای سخت و اصلاح ساختار نیست... به نظر من دولت اصلاً اراده‌ای برای تغییر ندارد. اساس کارشان این است که اگر با 5+1 به نتیجه برسیم، بقیه مسائل به نتیجه می‌رسد اما چنین نیست». یا احمد خرم وزیر راه دولت اصلاحات در مصاحبه با روزنامه آرمان تصریح می‌کند «الان هماهنگی اقتصادی لازم در دولت وجود ندارد و یکی از مشکلات هماهنگ نمودن ارکان اقتصادی آن است. معدل سنی بالا نقطه ضعف دولت است. باید افراد تازه‌نفس انتخاب می‌شدند. مدیر بالای 65 سال حوصله کادرسازی و تصمیم‌گیری و سرعت عمل ندارد.» و یا عبدالعلی‌زاده دیگر وزیر دولت اصلاحات که در مصاحبه با پیام نو تصریح کرد «باید قبول کنیم دولت هیچ برنامه‌ای در مسائل اقتصادی ندارد و خود را پشت انتقاد از گذشته پنهان می‌کند و صرفاً به مذاکرات بسنده کرده است».

اینکه روزنامه دولتی شهروند تصریح می‌کند «بانک مرکزی به جای اصلاحات اقتصادی فقط ژست آن را می‌گیرد» یا روزنامه آفتاب یزد از قول احمد پورنجاتی می‌نویسد «جامعه هیچ ارزیابی مثبتی نسبت به دولت ندارد و احساس می‌کند که وعده دادن حالتی شبیه صدور چک تاریخ‌دار جدید به جای چک تاریخ گذشته پیدا کرده» و یا اینکه انواع روزنامه‌های حامی دولت تصریح کنند «دولت گرفتار بلبشو در برنامه است»، «دولت به نام تدبیر، مردم را غافلگیر می‌کند و به اسم امید، مرتکب بی‌احترامی به آنان در تصمیمات اقتصادی نظیر گران کردن‌های پر سر و صدا می‌شود»، دیگر نه هشدار منتقدان بلکه حامیان دولت است. نه منتقدان بلکه وزیر نفت بود که گفت «بند مربوط به وصول درآمدهای نفتی و بیمه نفت‌کش‌ها در توافق ژنو اجرا نشد» و وزیر اقتصاد دولت خاتمی بود که خاطرنشان کرد «روحانی با وجود خطاهای بزرگ به تذکرات دلسوزان توجهی نمی‌کند». دبیر کل کارگزاران بود که خاطرنشان کرد «در شرایط تحریم نباید مسئولیت را از دوش خودمان برداریم و تا بگویند چرا فلان کار رانکردید، بگوییم تحریم هستیم!... اینکه تعدادی آدم سالخورده و خسته در دولت بنشینیم و بلند شویم، که نمی‌شود. این بی‌تحرکی‌ها آدم را برای دولت نگران می‌کند. چشم برهم گذاشتیم و نصف مهلت دولت گذشت. وزرا و شخص رئیس جمهور باید فکر کنند که اگر نبودند چه اتفاقی می‌افتاد، نباید که بی‌خاصیت بود».

 

با این طیف حامیان دولت اما دلواپس بی‌تدبیری‌ها که نگرانی‌شان رو به گسترش است چه می‌خواهند بکنند؟ اینها هم دشمن شادمانی مردم هستند و زبان‌شان زبان تلخ حنظل است؟ اینان چرا جامه تدبیر را بر تن تصمیمات برخی دولتمردان نمی‌بینند؟ اینها هم به جای تعامل و صلح با جهان، دنبال جنگ و درگیری و تنش هستند؟ به اینان باید کدام برچسب را چسباند و کدام طعنه را زد؟ با نصیحت این طیف که انگار توضیح واضحات است چه باید کرد؟ برای ناظران پیگیر عرصه سیاست عجیب است که هر گاه آرامش بر افکار عمومی حاکم می‌شود تا بتوانند طراحی‌ها و شیطنت‌ها و خباثت‌ها و بدعهدی‌های دشمن را ببینند، یا در مواقعی که توپ در زمین دشمن است، جنجال و غوغای رسانه‌ای از سوی برخی مسئولان ارشد دولتی برپا می‌شود و 7-8 روزی رسانه‌ها و افکار عمومی را -له یا علیه- مشغول خود می‌کند. 2 سال از انتخابات گذشته و زنگ انشا تمام شده اما برخی مسئولان گویا که در همان فضا سیر می‌کنند، اصرار دارند همچنان شعار و وعده بدهند و مدام هم بگویند مردم از شعار خسته شده‌اند! از یارانه تا سبد کالا و بنزین، و از بورس تا واردات کالاهای لوکس و طرح مسکن دولت و دو برابر شدن حجم نقدینگی و... کلکسیونی از بی‌تدبیری‌هاست و هنوز برخی از مسئولان محترم برآنند که «این منم طاووس علیین شده»!

واقعیت مهم این است که مذاکره با آمریکا و توافقاتی از جنس ژنو و لوزان کام مردم را شیرین نکرد. واقعیت این است که متوقف کردن چرخش چرخ اقتصاد به سانتریفیوژها، باعث نچرخیدن چرخ سانتریفیوژها شد اما نه تنها چرخ اقتصاد را به حرکت درنیاورد بلکه بدتر، متوقف به اخم و لبخند کدخدا کرد. شرطی کردن اقتصاد ملی به خارج از مرزها و متوقف کردن کلید روشن و خاموش آن به مذاکره با آمریکا، خطای فهم بزرگی بود که اتفاق افتاد. «بدون آمریکا نمی‌توانیم» و «نمی‌گذارند کار کنیم»، دو گزاره‌ای است که فقط بار دشمن را سبک می‌کند و توپ را از زمین او به زمین و دروازه خودی برمی‌گرداند و سرانجام کفایت دولت محترم را به چالش می‌کشد. بدتر از همه اینکه تمام این فضاسازی‌های غلط در بحبوحه مصاف با دشمن در جبهه دیپلماسی انجام می‌گیرد و کفه حریف را سنگین‌تر می‌کند. در حالی که دشمن بر زورگویی و زیاده‌طلبی خود افزوده، ملت بزرگ ایران را دو قطبی کردن و گروهی را مخالف مذاکره و گروه دیگر را خسته از شعارها(!) و طرفدار آشتی و صلح با جهان نشان دادن، آیا نزد دشمن جز به این ترجمه می‌شود که دولت ایران با وجود همه زورگویی‌ها و زیاده‌خواهی‌هایی که می‌کنیم، آماده توافق به هر قیمت است؟! رئیس جمهور محترم تا کی قرار است بر این خطای راهبردی اصرار بورزد که چند کشور مستکبر و زیاده‌خواه غربی «جامعه جهانی» هستند؟! و چرا باید حیثیت رئیس جمهور و دولت محترم به مذاکرات و رفتار مستکبرانه و بن‌بست آفرین رژیم آمریکا گره بخورد؟ آیا اگر به هر دلیل مذاکرات نافرجام ماند- که قرائن و شواهد آن فراوان است مگر اینکه دولت از خطوط قرمز عقب‌نشینی کند- آنگاه باید دولت بازنده ماجرا باشد یا اینکه خدای نکرده به دلیل ناموسی و حیثیتی کردن ماجرا از سوی رئیس جمهور، دولت مجبور به توافق بد و به هر قیمت شود؟

اخیراً آقای آشنا مشاور رئیس جمهور در فیس‌بوک و درباره مذاکرات نوشته است «شما را به مظلومیت شهدای کربلای چهار قسم می‌دهم نگذارید عملیات تیر 94 لو برود. غواصان ما به خط زده‌اند و ما نیاز به استتار و اختفا داریم»! شما را به خدا، گفتن اینکه آمریکا کدخداست و 3 تا 6 ماهه با او می‌بندیم و اقتصاد را متحول می‌کنیم و خزانه خالی است! و «آمریکا ابرقدرتی است که نمی‌شود با او مذاکره نکرد و رابطه نداشت» (هاشمی)، یا «مذاکره با آمریکا تابوئی بود که شکست و توافق ژنو و لوزان، فتح‌الفتوح و پیروزی مشعشع تاریخی بود» و صد‌ها گزاره از این جنس، جایی برای استتار و رازداری کذایی باقی گذاشته است؟ القای به غایت غلط این تلقی که ما بیچاره مذاکره و تشنه معامله با آمریکا و غرب هستیم و مذاکره فی‌نفسه برای ما قیمتی است، یعنی همان که آقای مشاور می‌گوید؟! این که می‌شود استتار به شیوه سر زیر برف بردن و پرسش بعدی را پیش می‌کشد مبنی بر این که چرا آمریکا و غرب باید در این نبرد- یا به قول دوستان معامله!- حقی به ایران بدهند؟ چرا باید تحریم‌ها را بردارند یا چرا نباید مدام دبه کنند و امتیازات بیشتر بخواهند؟! متأسفانه تبلیغات انتخاباتی آمیخته با ‌بی‌انصافی -پیروزی به هر قیمت- دشمن را دچار این خطای محاسبه کرده که می‌تواند توافق به هر قیمت را نیز تحمیل کند. اینجا شجاعت و حرّیتی لازم است که با رفتار خویش و با جبران اشتباه 2 سال پیش به دشمن نشان دهد دولت حیثیت خود را به «توافق به هر قیمت» گره نزده و حاضر نیست حیثیت و منافع ملی را خدای ناکرده قربانی اصرار بر گمان خطا نسبت به دشمن مستکبر کند. در غیر این صورت دشمن، دولت ایران را دولتی بدهکار و جبر زده و مستأصل و قائل به «ما نمی‌توانیم» خواهد دید که هم غربی‌ها را «اشغالگر عفلقی» می‌خواند و هم استراتژی خود را صلح و آشتی یکسویه با همین اشغالگر عفلقی قرار داده است!

امروز حق مردم ماست بدانند که در پس 2 سال تعلیق هسته‌ای رو به فزونی، چرا کوچک‌ترین گره تحریم‌ها باز نشد و با وجود قطعی کردن همه تعهدات طرف ایرانی در توافق نهایی، لغو حتی بخشی از تحریم‌ها همچنان در محاق ابهام و تردید است؟! حق مردم ماست که بدانند چرا بعد از 12 سال اعتمادسازی گسترده ایران، همچنان گزارش‌های سیاست‌زده آژانس می‌گوید «هنوز در موقعیتی نیستیم که عدم انحراف برنامه هسته‌ای ایران و نبود فعالیت‌های اعلام نشده را تأیید کنیم»؟! امروز پس از تجربه 12 ساله و ترانزیت اطلاعات سرّی ایران به سرویس‌های جاسوسی آمریکا و اسرائیل و انگلیس که به قیمت برخی خرابکاری‌های بزرگ و عملیات تروریستی متعدد علیه متخصصان بی‌بدیل ما تمام شد، هشدار درباره حفظ اسرار نظامی کشور و ممنوعیت بازرسی از مراکز نظامی یا مصاحبه با دانشمندان ما، یک «نصیحت» نیست بلکه الزام واقعیت‌ها و تجربه‌هاست. از این پس مسئولیت هر خرابکاری و تروری متوجه آنهاست که بخواهند با آزمودن آزموده‌ها، خلاف اصل حفظ اسرار و رازداری عمل کنند. عدم التزام به هشدارهای رهبر معظم انقلاب و کارشناسان و دلسوزان در مذاکرات یا فرو کاستن این مصاف بزرگ ملی به بازی‌های سیاسی و انتخاباتی، جفای بزرگی است که می‌تواند آسیب‌هایی بزرگ‌تر از کربلای چهار را در ژنو 10 متوجه کشور می‌کند.


[ یکشنبه 94/3/17 ] [ 11:0 صبح ] [ saba ] [ نظرات () ]


[ یکشنبه 94/3/17 ] [ 10:53 صبح ] [ saba ] [ نظرات () ]


[ یکشنبه 94/3/17 ] [ 10:46 صبح ] [ saba ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب